وقتی رئیست تبدیل ب ددیت میشه
وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه
part_10
از روم بلند شد لبا/ساش رو پوشید
چسب رو برداشت از دهنم به صورتم نزدیک شد
تهیونگ: امیدوارم یادت باشه بهت چی گفتم چون اگه یادت بره برات بد میشه
ازش ترسیده بودم نتونستم جوابش رو بدم
داشت میرفت به زور بهش گفتم
ات: حداقل دستامو باز کن نمیتونم حرکت کنم
اومد نزدیک از پشت دستام رو باز کرد
تهیونگ: ب.یب مثله اینکه خیلی خسته شدی رنگت پریده دفعه بد فک کنم روحت بره
از این حرفش شوکه شدم دیگ نتونستم جلو خودمو بگیرم با گریه هام داشتم حرف میزدم
ات: وات.. یعنی چی به اندازه کافی ازم سوءاستفاده کردی چی ازم میخوای
الان از کاری که کردی از دردش دارم میمیرم واقعا خوب شد که اون موقع از دستت فرار کردم من ...
تهیونگ اومد نزدیکم با دستش محکم زد توی صورتم
تهیونگ: مثل اینکه خیلی پرو شدی ات فکر کردی گریه کنی دلم برات میسوزه من هنوز همون تهیونگم
ویو ات
اصلا فک نمیکردم اینو بگه دستام میلزرید ولی اصلا به روم نمیآوردم
اشکام مثل آبشار از صورتم میریخت رو دستم
ات: فکر میکردم که عوض شدی ولی اشتباه کردم من احمق و بگو چرا باید عا،،،شق تو میشدم(گریه)
ویو تهیونگ
حرفی که ات زد بیشتر عصبی شدم مو هاشو توی دستم گرفتم
تهیونگ: تو الان چی گفتی نکنه که دلت میخواد باز درد بکشی آره
ات: تهیونگ لطفا(گریه)
ویو ات
گریه هام بیشتر میشد نمیتونستم کنترلش کنم
تهیونگ: بگیر بخواب منم شب میام اصلا به فرار فکر نکن فهمیدی
ات: باش هر چی تو بگی فقط موهامو ول کن(گریه)
تهیونگ: خوبه
ویو تهیونگ
از خونه ات رفتم بیرون تا به کارا رسیدگی کنم
ویو ات
سعی کردم از جام پاشم اما نمیتونستم
کل بد،،،نم درد می کرد تازه به دستام توجه کردم که دورش کبود شده بود انقدر محکم بسته بود وقتی هر لحظه به کاراش فک می کردم گریه هام شروع میشد با کمک دیوار پاشدم رفتم آب خوردم ی نفس عمیقی کشیدم بخاطر اینکه اون شب بد از ذهنم پاک شه رفتم سمت تخت که بخوابم دراز کشیدم اما ...
#فیک #تکپارتی #چندپارتی
#جونگکوک
part_10
از روم بلند شد لبا/ساش رو پوشید
چسب رو برداشت از دهنم به صورتم نزدیک شد
تهیونگ: امیدوارم یادت باشه بهت چی گفتم چون اگه یادت بره برات بد میشه
ازش ترسیده بودم نتونستم جوابش رو بدم
داشت میرفت به زور بهش گفتم
ات: حداقل دستامو باز کن نمیتونم حرکت کنم
اومد نزدیک از پشت دستام رو باز کرد
تهیونگ: ب.یب مثله اینکه خیلی خسته شدی رنگت پریده دفعه بد فک کنم روحت بره
از این حرفش شوکه شدم دیگ نتونستم جلو خودمو بگیرم با گریه هام داشتم حرف میزدم
ات: وات.. یعنی چی به اندازه کافی ازم سوءاستفاده کردی چی ازم میخوای
الان از کاری که کردی از دردش دارم میمیرم واقعا خوب شد که اون موقع از دستت فرار کردم من ...
تهیونگ اومد نزدیکم با دستش محکم زد توی صورتم
تهیونگ: مثل اینکه خیلی پرو شدی ات فکر کردی گریه کنی دلم برات میسوزه من هنوز همون تهیونگم
ویو ات
اصلا فک نمیکردم اینو بگه دستام میلزرید ولی اصلا به روم نمیآوردم
اشکام مثل آبشار از صورتم میریخت رو دستم
ات: فکر میکردم که عوض شدی ولی اشتباه کردم من احمق و بگو چرا باید عا،،،شق تو میشدم(گریه)
ویو تهیونگ
حرفی که ات زد بیشتر عصبی شدم مو هاشو توی دستم گرفتم
تهیونگ: تو الان چی گفتی نکنه که دلت میخواد باز درد بکشی آره
ات: تهیونگ لطفا(گریه)
ویو ات
گریه هام بیشتر میشد نمیتونستم کنترلش کنم
تهیونگ: بگیر بخواب منم شب میام اصلا به فرار فکر نکن فهمیدی
ات: باش هر چی تو بگی فقط موهامو ول کن(گریه)
تهیونگ: خوبه
ویو تهیونگ
از خونه ات رفتم بیرون تا به کارا رسیدگی کنم
ویو ات
سعی کردم از جام پاشم اما نمیتونستم
کل بد،،،نم درد می کرد تازه به دستام توجه کردم که دورش کبود شده بود انقدر محکم بسته بود وقتی هر لحظه به کاراش فک می کردم گریه هام شروع میشد با کمک دیوار پاشدم رفتم آب خوردم ی نفس عمیقی کشیدم بخاطر اینکه اون شب بد از ذهنم پاک شه رفتم سمت تخت که بخوابم دراز کشیدم اما ...
#فیک #تکپارتی #چندپارتی
#جونگکوک
۱۹.۵k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.