وقتی رئیست تبدیل به د.دیت میشه
وقتی رئیست تبدیل به د.دیت میشه
part_6
وقتی ات رفت توی کوچه چند نفر جلوش بودن و ی نفر از پشت با چوب زد توی سر ات من نمیتونستم ات رو توی اون حال ببینم با اینکه فقط خودم اذیتش میکردم ولی چون الان ی نفر با ات اینکارو کرده خيلی عصبی شدم وقتی ات داشت میوفتاد رفتم سمتش حتی صداش کردم ولی فایده ای نداشت چون چشماشو بست
تهیونگ: برای چی با چوب زدی توی سرش
_ قربان خودتون گفتین
تهیونگ: گفتم فقط بيهوش کن نگفتم با چوب بزنی که... بعدن حساب تو رو میرسم
گوشیم رو گرفتمو زنگ زدم به جونگکوک
تهیونگ: الو سلام جونگکوک
جونگکوک: به به چه عجب شما یادی از ما کردی
تهیونگ: جونگکوک ی کاری هست که تو باید انجام بدی
جونگکوک: خب بگو ببینم
تهیونگ: ات رو که میشناسی
جونگکوک: همون دختری که توی شرکت من کار میکنه و دوست دختر سابقت
تهیونگ: اره همون(داد)
جونگکوک: حالا چرا داد میزنی چیکار کردی
تهیونگ: بیا به این آدرس
جونگکوک: باش(آدرس رو براش میفرسته)
فلش قبل آشنایی ات با تهیونگ
ات دختری بود که توی بار عاشق تهیونگ میشه البته تهیونگ اولش عاشق ات نبود فقط اذیتش می کرد
تهیونگ انقدر دختره رو اذیت میکنه که ات از دستش فرار میکنه چند ماهی بود که دیگه تهیونگ رو نمیدید و خیلی دلش براش تنگ شده بود ولی وقتی یاد اون همه کتک ها افتاد ازش نفرت پیدا کرد الان تهیونگ عاشق ات شده و داره دربدر دنبال ات میگرده
تهیونگ: اگه پیدات کنم دست از سرت برنمیدارم وقتی کاری بهت ندارم که مال خودم شی!!
ولی تهیونگ نمیخواد عشقش و سابت کنه فقط میخواد دوباره پیداش کنه و تا اون همه مدت که نبوده رو تلافی کنه
ات که مطمئن بود دیگه خبری از تهیونگ نیست دوباره به شهرش برمیگرده برای کار و کاری که میخواست رو پیدا کرد
"شرکت جئون جونگکوک" بزرگ ترین شرکت
#فیک #چندپارتی #تکپارتی #رمان
#جونگکوک #بی_تی_اس #بنگتن_بویز
♪تارا♪
part_6
وقتی ات رفت توی کوچه چند نفر جلوش بودن و ی نفر از پشت با چوب زد توی سر ات من نمیتونستم ات رو توی اون حال ببینم با اینکه فقط خودم اذیتش میکردم ولی چون الان ی نفر با ات اینکارو کرده خيلی عصبی شدم وقتی ات داشت میوفتاد رفتم سمتش حتی صداش کردم ولی فایده ای نداشت چون چشماشو بست
تهیونگ: برای چی با چوب زدی توی سرش
_ قربان خودتون گفتین
تهیونگ: گفتم فقط بيهوش کن نگفتم با چوب بزنی که... بعدن حساب تو رو میرسم
گوشیم رو گرفتمو زنگ زدم به جونگکوک
تهیونگ: الو سلام جونگکوک
جونگکوک: به به چه عجب شما یادی از ما کردی
تهیونگ: جونگکوک ی کاری هست که تو باید انجام بدی
جونگکوک: خب بگو ببینم
تهیونگ: ات رو که میشناسی
جونگکوک: همون دختری که توی شرکت من کار میکنه و دوست دختر سابقت
تهیونگ: اره همون(داد)
جونگکوک: حالا چرا داد میزنی چیکار کردی
تهیونگ: بیا به این آدرس
جونگکوک: باش(آدرس رو براش میفرسته)
فلش قبل آشنایی ات با تهیونگ
ات دختری بود که توی بار عاشق تهیونگ میشه البته تهیونگ اولش عاشق ات نبود فقط اذیتش می کرد
تهیونگ انقدر دختره رو اذیت میکنه که ات از دستش فرار میکنه چند ماهی بود که دیگه تهیونگ رو نمیدید و خیلی دلش براش تنگ شده بود ولی وقتی یاد اون همه کتک ها افتاد ازش نفرت پیدا کرد الان تهیونگ عاشق ات شده و داره دربدر دنبال ات میگرده
تهیونگ: اگه پیدات کنم دست از سرت برنمیدارم وقتی کاری بهت ندارم که مال خودم شی!!
ولی تهیونگ نمیخواد عشقش و سابت کنه فقط میخواد دوباره پیداش کنه و تا اون همه مدت که نبوده رو تلافی کنه
ات که مطمئن بود دیگه خبری از تهیونگ نیست دوباره به شهرش برمیگرده برای کار و کاری که میخواست رو پیدا کرد
"شرکت جئون جونگکوک" بزرگ ترین شرکت
#فیک #چندپارتی #تکپارتی #رمان
#جونگکوک #بی_تی_اس #بنگتن_بویز
♪تارا♪
۱۷.۸k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.