و نباید بدونه
و نباید بدونه
شاید بعدا بدونه
کلافه دستشو توی موهاش کشید
خب حالا از کدوم طرف برم؟
_همینطور مستقیم...
اینخونه س گرفتی؟
_ خیلیم خوبه
میسپرم خونه خوب برات پیدا کنن...
_لازم نکرده..دوست دارم اینجا زندگی کنم
یهو پاشو رو ترمز فشارداد که ماشین با صدای بدی وایساد و روکرد سمتم و باصدایی که سعی میکرد بالا نره گفت:
این کارات یعنی چی؟
بدون اینکه نگاش کنم خونسرد جوابشو دادم
_مگه چیکار کردم؟!
وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن
زل زدم بهش...دوباره احساس کردم قلبم تودهنم داره میزنه...عصبی بود
چرا اینقد لج میکنی؟
_گفتی میخوای خونه بگیری واسم گفتمنمیخوام...این کجاش لج کردنه؟
وقتی میگم اینجا به درد نمیخوره یعنی نمیخوره...فهمیدی؟باید خونتو عوض کنی
صدامو بردم بالا
_ببین نه اینجا خونه توعه...نه من خدمتکارتم...پس به من دستور نده
و خواستم پیاده شم که بازومو کشید
بشین ببینم
_ممنون تا اینجا رسوندیم..بقیشو خودم میرم
محکمتر بازومو کشید که نگاهم افتاد بهش...باصدای ارومی گفت:
کمتر سرکش باش رائل
بدون هیچ حرفی نگاهش کردم...دوباره راه افتاد...چرا همیشه کم میاوردم جلوش اخه
کجا برم؟
_کوچه چهارمی خونه سوم
بعد از حدود ۵ دقیقه رسیدیم...ماشینو پارک کرد
_ممنون...
و از ماشین پیاده شدم
رائل
برگشتم سمتش
گوشیت...
از دستش گرفتم
_ازش استفاده نمیکنم اما ممنون..موقتی دستم میمونه تا وقتی که گوشی بگیرم
عینک دودیشو زد به چشمش
فردا ساعت ۸ میام دنبالت..کاریم داشتی تماس بگیر
سرمو خم کردم و با کلید درو باز کزدم و رفتم داخل...صدای که ماشینو شنیدم فهمیدم ته رفته...خودمو پرت کردم روی تخت..وای امروز چه روزی بود؟...این همه اتفاق چی بود آخه؟ دستامو روی لبام گذاشتم... یعنی خواب نبود؟
زدم تو صورتم...نه بیدارم...اما چرا ته یادش نرفته بود؟رفتارشم باهام عوض نشده بود..منم باید خجالت نکشم که ازم سو استفاده نکنه..از جام پاشدم و کارتن گوشیو باز کردم و گوشیودر اوردم...بادیدنش لبخند نشست رو لبم...عجب چیز خفنی بودا...روشنش کردم دیدم یه پیام اومده...بازش کردم
( فردا ۸ آماده باش)
اسم خودشو my jeon سیوکرده بود...خندم گرفت...بدون اینکه جوابشو بدم رفتم حموم...باید یکی دوساعت دیگه میرفتم بازار یکم لباس و خرت و پرت بگیرم واسه فردا...دوش گرفتم و حدودا نبم ساعت بعد اومدم بیرون...خب حالا ناهار چی بخورم؟
رامیون پیشنهاد خوبیه...حدودا یه ربع بعد اماده شد
سریع خوردم واماده شدم و بعد از برداشتن کیف و گوشیم از خونه زدم بیرون
.......................
شاید بعدا بدونه
کلافه دستشو توی موهاش کشید
خب حالا از کدوم طرف برم؟
_همینطور مستقیم...
اینخونه س گرفتی؟
_ خیلیم خوبه
میسپرم خونه خوب برات پیدا کنن...
_لازم نکرده..دوست دارم اینجا زندگی کنم
یهو پاشو رو ترمز فشارداد که ماشین با صدای بدی وایساد و روکرد سمتم و باصدایی که سعی میکرد بالا نره گفت:
این کارات یعنی چی؟
بدون اینکه نگاش کنم خونسرد جوابشو دادم
_مگه چیکار کردم؟!
وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن
زل زدم بهش...دوباره احساس کردم قلبم تودهنم داره میزنه...عصبی بود
چرا اینقد لج میکنی؟
_گفتی میخوای خونه بگیری واسم گفتمنمیخوام...این کجاش لج کردنه؟
وقتی میگم اینجا به درد نمیخوره یعنی نمیخوره...فهمیدی؟باید خونتو عوض کنی
صدامو بردم بالا
_ببین نه اینجا خونه توعه...نه من خدمتکارتم...پس به من دستور نده
و خواستم پیاده شم که بازومو کشید
بشین ببینم
_ممنون تا اینجا رسوندیم..بقیشو خودم میرم
محکمتر بازومو کشید که نگاهم افتاد بهش...باصدای ارومی گفت:
کمتر سرکش باش رائل
بدون هیچ حرفی نگاهش کردم...دوباره راه افتاد...چرا همیشه کم میاوردم جلوش اخه
کجا برم؟
_کوچه چهارمی خونه سوم
بعد از حدود ۵ دقیقه رسیدیم...ماشینو پارک کرد
_ممنون...
و از ماشین پیاده شدم
رائل
برگشتم سمتش
گوشیت...
از دستش گرفتم
_ازش استفاده نمیکنم اما ممنون..موقتی دستم میمونه تا وقتی که گوشی بگیرم
عینک دودیشو زد به چشمش
فردا ساعت ۸ میام دنبالت..کاریم داشتی تماس بگیر
سرمو خم کردم و با کلید درو باز کزدم و رفتم داخل...صدای که ماشینو شنیدم فهمیدم ته رفته...خودمو پرت کردم روی تخت..وای امروز چه روزی بود؟...این همه اتفاق چی بود آخه؟ دستامو روی لبام گذاشتم... یعنی خواب نبود؟
زدم تو صورتم...نه بیدارم...اما چرا ته یادش نرفته بود؟رفتارشم باهام عوض نشده بود..منم باید خجالت نکشم که ازم سو استفاده نکنه..از جام پاشدم و کارتن گوشیو باز کردم و گوشیودر اوردم...بادیدنش لبخند نشست رو لبم...عجب چیز خفنی بودا...روشنش کردم دیدم یه پیام اومده...بازش کردم
( فردا ۸ آماده باش)
اسم خودشو my jeon سیوکرده بود...خندم گرفت...بدون اینکه جوابشو بدم رفتم حموم...باید یکی دوساعت دیگه میرفتم بازار یکم لباس و خرت و پرت بگیرم واسه فردا...دوش گرفتم و حدودا نبم ساعت بعد اومدم بیرون...خب حالا ناهار چی بخورم؟
رامیون پیشنهاد خوبیه...حدودا یه ربع بعد اماده شد
سریع خوردم واماده شدم و بعد از برداشتن کیف و گوشیم از خونه زدم بیرون
.......................
۶.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.