اها که اینطور...منم حواسم سرجاش نبود وگرنه اصلا اون کارو
اها که اینطور...منم حواسم سرجاش نبود وگرنه اصلا اون کارو انجام نمیدادم...
پوزخند زدم
_درسته.. میخوام برم اگه کاری ندارین...
یه موضوع دیگه هم هست
از جاش پاشد
قراره واسه تعطیلات و استراحت کارمندا بریم مسافرت همین نزدیکیا.
_خب؟
توعم باید بیای
_اجباریه؟
به بالا نگاه کرد
اجباری که نیست..هرطور راحتی..اما مربیتونم میخواد بیاد اونجا واستون کلاس بزاره...حالا خودت میدونی...شاید دوست نداری اینجا کارکنی
نفسمو کلافه بیرون دادم
_باید فکرامو کنم
تااخر امشب وقت داری چون فردا صبح راه میفتیم...
با تعجب گفتم:
_فردا؟
اره
_من اصلا امادگیشو ندارم الان
باید امادگیشم پیدا کنی...شماره کارتتو از امور مالی گرفتم و یه مقدار پول بهت قرض دادم موقتا
_ممنون ولی من به پول شما دس نمیزنم چون نیاز ندارم
میخوای بری مسافرتا... همینطور میخوای بیای آبروی شرکتو ببری؟
پوزخند زدم
_باشه...قرضه دیگه..پس میدم
سرشو تکون داد
من دیگه باید برم خونه...سر درد دارم.. دنبالم بیا
_منم میخوام برم خونه... خداحافظ
میخوام ببینم کجا خونه گرفتی
_ولی من نمیخوام کسی بفهمه
میرسونمت
_ولی خودم...
زد توحرفم
گفتم میرسونمت
و راه افتاد سمت در خروجی و به یکی زنگ زد و حدودا ۵ دقیقه بعد ماشیشنشو اوردن...سوار شد و بوق زد که منم برم...
کلافه نفسمو بیرون دادم و راه افتادم سمت ماشین و سوار شدم و راه افتادیم
حدودا ۱۰ دقیقه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
داشبوردو باز کن
بدون هیچ حرفی داشبوردو باز کردم
یه کارتن گوشی داخلش بود
ورش دار
ورش داشنم و گرفتمش سمتش
میخواستم بعدا بهت بدمش ولی الان بهش نیاز داری
_واسه منه؟
اره واسه توعه
_اما من نمیخوامش...
روزی که اومدی خونه من گوشی داشتی
_وتو ازم گرفتیش
اره بخاطر همینم اینوبرات گرفتم
_نمیخوامش
روکرد سمتم...
من التماست نکردم رائل...گفتم ورشدار...
_میشه لطفا حواست به رانندگیت باشه؟ و اینکه تونمیتونی به من دستور بدی
شمارمم توش سیوکردم...فردام خودم میام دنبالت
_خودمم میتونم بیام
عصبی دنده روعوض کرد
آدرس...
_سمت راست خیابون اولی
جونگکوک خونتو بلده؟
_نه...
یه لبخند محو در حد دوثانیه نشست رو لبش
_البته فعلا نمیدونه
#صدای_تو
#p24
پوزخند زدم
_درسته.. میخوام برم اگه کاری ندارین...
یه موضوع دیگه هم هست
از جاش پاشد
قراره واسه تعطیلات و استراحت کارمندا بریم مسافرت همین نزدیکیا.
_خب؟
توعم باید بیای
_اجباریه؟
به بالا نگاه کرد
اجباری که نیست..هرطور راحتی..اما مربیتونم میخواد بیاد اونجا واستون کلاس بزاره...حالا خودت میدونی...شاید دوست نداری اینجا کارکنی
نفسمو کلافه بیرون دادم
_باید فکرامو کنم
تااخر امشب وقت داری چون فردا صبح راه میفتیم...
با تعجب گفتم:
_فردا؟
اره
_من اصلا امادگیشو ندارم الان
باید امادگیشم پیدا کنی...شماره کارتتو از امور مالی گرفتم و یه مقدار پول بهت قرض دادم موقتا
_ممنون ولی من به پول شما دس نمیزنم چون نیاز ندارم
میخوای بری مسافرتا... همینطور میخوای بیای آبروی شرکتو ببری؟
پوزخند زدم
_باشه...قرضه دیگه..پس میدم
سرشو تکون داد
من دیگه باید برم خونه...سر درد دارم.. دنبالم بیا
_منم میخوام برم خونه... خداحافظ
میخوام ببینم کجا خونه گرفتی
_ولی من نمیخوام کسی بفهمه
میرسونمت
_ولی خودم...
زد توحرفم
گفتم میرسونمت
و راه افتاد سمت در خروجی و به یکی زنگ زد و حدودا ۵ دقیقه بعد ماشیشنشو اوردن...سوار شد و بوق زد که منم برم...
کلافه نفسمو بیرون دادم و راه افتادم سمت ماشین و سوار شدم و راه افتادیم
حدودا ۱۰ دقیقه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
داشبوردو باز کن
بدون هیچ حرفی داشبوردو باز کردم
یه کارتن گوشی داخلش بود
ورش دار
ورش داشنم و گرفتمش سمتش
میخواستم بعدا بهت بدمش ولی الان بهش نیاز داری
_واسه منه؟
اره واسه توعه
_اما من نمیخوامش...
روزی که اومدی خونه من گوشی داشتی
_وتو ازم گرفتیش
اره بخاطر همینم اینوبرات گرفتم
_نمیخوامش
روکرد سمتم...
من التماست نکردم رائل...گفتم ورشدار...
_میشه لطفا حواست به رانندگیت باشه؟ و اینکه تونمیتونی به من دستور بدی
شمارمم توش سیوکردم...فردام خودم میام دنبالت
_خودمم میتونم بیام
عصبی دنده روعوض کرد
آدرس...
_سمت راست خیابون اولی
جونگکوک خونتو بلده؟
_نه...
یه لبخند محو در حد دوثانیه نشست رو لبش
_البته فعلا نمیدونه
#صدای_تو
#p24
۷.۳k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.