پارت اول
پارت اول
شوگا ویو
جلوی در خوابگاه توی ماشین منتظر بودم
قرار بود بعد از سه ماه خواهرمو ببینم
یعنی تو این سه ماه اون اینجا چیکارا می کرد؟ چه اتفاقی براش افتاده بود؟ الان اون ازم متنفره؟
با صدای باز شدن در از دنیای افکارم بیرون اومدم
نگهبان خوابگاه در بزرگ و سیاه رو باز کرد
دختری با تی شرت شلوار ساده آروم آروم به سمت ماشین میومد
نزدیک تر شد شناختمش
با اینکه ماسک زده بود از چشماش فهمیدم اون ا/ت اس
خواهر کوچیکم که خیلی دوسش داشتم
ولی پدر و مادرم.....باهاش طوری رفتار می کردن انگار اون بچه اشون نیست
در حالی که خواهر خونی خودم بود
دقیقا دو سال ازم کوچیک تر بود
یادمه از همون بچگی همیشه پدر و مادرم تحقیرش می کردن و بهش توجهی نداشتن
با صدای تق تق شیشه دوباره از فکر دراومدم
پشت شیشه وایساده بود و با انگشتش به شیشه میزد
شیشه رو کشیدم پائین که با صدای آروم و دخترونه اش گفت:
+می تونم بیام بشینم؟
-معلومه که میتونی! پس واسه چی اومدم دنبالت؟
سرشو انداخت پائین و نشست روی صندلی کمک راننده
-چقدر دلم برات تنگ شده بود!
+منم همین طور....
-دوست داری کجا بریم؟
+مگه قرار نیست شما منو ببرید خونه؟
-فعلا خونه نمیریم میریم بیرون یه دوری میزنیم و بعد میریم خونه! اینجوری بهمون خوش میگذره
+نمی خوام اذیتتون کنم
-من راضیم! حالا کجا بریم؟
+هر جا که شما می خوایین
وقتی فهمیدم چیزی نمیگه خودم مرکز خرید رو انتخاب کردم
همیشه لباسای ا/ت ساده بودن ولی می خواستم این سری براش بیشتر خرید کنم و خوشحال باشه!
من مثل پدر و مادرم نبودم....
اینم از فیک جدیییید ببخشید دیر گذاشتم داشتم تا الان درس می خوندم
فردا دوتا پارت میذارم💜
شوگا ویو
جلوی در خوابگاه توی ماشین منتظر بودم
قرار بود بعد از سه ماه خواهرمو ببینم
یعنی تو این سه ماه اون اینجا چیکارا می کرد؟ چه اتفاقی براش افتاده بود؟ الان اون ازم متنفره؟
با صدای باز شدن در از دنیای افکارم بیرون اومدم
نگهبان خوابگاه در بزرگ و سیاه رو باز کرد
دختری با تی شرت شلوار ساده آروم آروم به سمت ماشین میومد
نزدیک تر شد شناختمش
با اینکه ماسک زده بود از چشماش فهمیدم اون ا/ت اس
خواهر کوچیکم که خیلی دوسش داشتم
ولی پدر و مادرم.....باهاش طوری رفتار می کردن انگار اون بچه اشون نیست
در حالی که خواهر خونی خودم بود
دقیقا دو سال ازم کوچیک تر بود
یادمه از همون بچگی همیشه پدر و مادرم تحقیرش می کردن و بهش توجهی نداشتن
با صدای تق تق شیشه دوباره از فکر دراومدم
پشت شیشه وایساده بود و با انگشتش به شیشه میزد
شیشه رو کشیدم پائین که با صدای آروم و دخترونه اش گفت:
+می تونم بیام بشینم؟
-معلومه که میتونی! پس واسه چی اومدم دنبالت؟
سرشو انداخت پائین و نشست روی صندلی کمک راننده
-چقدر دلم برات تنگ شده بود!
+منم همین طور....
-دوست داری کجا بریم؟
+مگه قرار نیست شما منو ببرید خونه؟
-فعلا خونه نمیریم میریم بیرون یه دوری میزنیم و بعد میریم خونه! اینجوری بهمون خوش میگذره
+نمی خوام اذیتتون کنم
-من راضیم! حالا کجا بریم؟
+هر جا که شما می خوایین
وقتی فهمیدم چیزی نمیگه خودم مرکز خرید رو انتخاب کردم
همیشه لباسای ا/ت ساده بودن ولی می خواستم این سری براش بیشتر خرید کنم و خوشحال باشه!
من مثل پدر و مادرم نبودم....
اینم از فیک جدیییید ببخشید دیر گذاشتم داشتم تا الان درس می خوندم
فردا دوتا پارت میذارم💜
۵۳.۰k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.