fake kook
fake kook
part⁴⁵ ④⑤
✓: یعنی ا/ت واقعا یونگمین دوست نداره
نینوس: تو چطور مادری هستی که نمیدونی خوشحالیه بچت چیه
✓: من گفتم با یونگمین ازدواج کنه بلکه جونگکوک فراموش کنه
نینوس: راه های خیلی بهتریم برای اینکار بود یعنی ا/ت باید برای اینکه جونگجوک فراموش کنه از زندگی خودش بگذره شما چه پدرو مادری هستید که فقط به فکر خودتونید و براتون مهم نیست تو دل دخترتون چه خبره
✓:نینوس
نینوس: مامان من کامل جونگجوک میشناسم ولی این پسره نه شما هم همینطور این پسره نمیشناسید پس زندگی دخترتون خراب نکنید مامان ا/ت هنوز امید داره پس بزارید فک کنه کنار شما خوشبخته
ا/ت
تو سالن بودیم
یونگمین: چیشده داداشت مگه قرار بود امروز بیاد
ا/ت: نه قرار نبود نمیدونم چرا اومده
×: زنگ زدم به مجری نمیدونم چرا جواب نمیده
مامانمو نینوس اومدن مامانم اومد بغلم کرد
ا/ت: مامان
✓: دخترم چیزی نگو
یونگمین: مامان جان همه نگاها به شماست پدرجان گفتن زنگ زدن به مجری هنوز نیومده اگه اجازه بدید یه نفر دیگه رو بیاریم
✓: از همه ی شما تشکر میکنم که اومدید و متاسفم که اینطوری شد ما فکرامون کردیم و قصد داریم این مراسم به پایان برسونیم
یونگمین: یعنی شما برای یه نیومدن مجری میخواید مراسم خراب کنید
✓: نه اصلا کلا نباید ازدواج کنید
×: عزیزم چیزی شده
مامانم درستمو گرفت و رفتیم بیرون و به بابا و نینوس هم اشاره کرد که بیان
✓: دخترم ببخشید مجبورت کردم برو لباستو عوض کن تا به زندگی چهار نفری خودمون ادامه بدیم
#فیک
#سناریو
part⁴⁵ ④⑤
✓: یعنی ا/ت واقعا یونگمین دوست نداره
نینوس: تو چطور مادری هستی که نمیدونی خوشحالیه بچت چیه
✓: من گفتم با یونگمین ازدواج کنه بلکه جونگکوک فراموش کنه
نینوس: راه های خیلی بهتریم برای اینکار بود یعنی ا/ت باید برای اینکه جونگجوک فراموش کنه از زندگی خودش بگذره شما چه پدرو مادری هستید که فقط به فکر خودتونید و براتون مهم نیست تو دل دخترتون چه خبره
✓:نینوس
نینوس: مامان من کامل جونگجوک میشناسم ولی این پسره نه شما هم همینطور این پسره نمیشناسید پس زندگی دخترتون خراب نکنید مامان ا/ت هنوز امید داره پس بزارید فک کنه کنار شما خوشبخته
ا/ت
تو سالن بودیم
یونگمین: چیشده داداشت مگه قرار بود امروز بیاد
ا/ت: نه قرار نبود نمیدونم چرا اومده
×: زنگ زدم به مجری نمیدونم چرا جواب نمیده
مامانمو نینوس اومدن مامانم اومد بغلم کرد
ا/ت: مامان
✓: دخترم چیزی نگو
یونگمین: مامان جان همه نگاها به شماست پدرجان گفتن زنگ زدن به مجری هنوز نیومده اگه اجازه بدید یه نفر دیگه رو بیاریم
✓: از همه ی شما تشکر میکنم که اومدید و متاسفم که اینطوری شد ما فکرامون کردیم و قصد داریم این مراسم به پایان برسونیم
یونگمین: یعنی شما برای یه نیومدن مجری میخواید مراسم خراب کنید
✓: نه اصلا کلا نباید ازدواج کنید
×: عزیزم چیزی شده
مامانم درستمو گرفت و رفتیم بیرون و به بابا و نینوس هم اشاره کرد که بیان
✓: دخترم ببخشید مجبورت کردم برو لباستو عوض کن تا به زندگی چهار نفری خودمون ادامه بدیم
#فیک
#سناریو
۱۷.۸k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.