part⁷¹
part⁷¹
+برای ورود خروجم هم باید از آقا اجازه بگیرم؟* سوالی و کفری
_از این به بعد حتی برای نفس کشیدنت از من اجازه بگیری
پوزخندی زدم و نگاهم رو ازش گرفتم دوباره کاپ کیکی شکلاتی ای رو برداشتم و با آرامش گازی ازش زدم
_ از هرزه ها هم بدتری * نیشخند عصبی
با شنیدن جمله ای که از دهنش خارج شد نگاهم رو بهش دادم و کمی بلند شروع به صحبت کردم:+هی جئون همه مثله تو نیستن
+هر آدمی مثله تو هرزه عوضی و قاتل نیست*با پوزخند
این امضایی برای مالکیت بخشیدن اثری بود که درست کردی ات!عصبانیتی که خلق کردی توصیف نشدنی بود.
A few moments later_ اتمام ویو ات
خونه در هیاهوی سکوت بود(اگه الان دبیر ادبیات بود میگفت اینجا پارادوکسه)؛ قطرات خون قرمز رنگ همه جا دیده میشد! صدای گریه دنی سکوت عمارت رو شکسته بود و دوباره ضربه هایی که به در خورده میشد...
خدمتکار ها به آهستگی خورده شیشه ها رو از روی زمین جمع آوری میکردن
دست راست جئون ویسکی با درصدی بالا تحویل جئون داد
دست راست: ارباب بهتره برین هر وقت از اتاق اومدن بیرون بهتون خبر میدم
جئون با غضب تمام لگدی به در قفل شده زد و از محل دور شد
<<گاهی اوقات تحت تاثیر حرف آدم هایی قرار میگیری که نحسی برات به ارمغان میارن و خیلی چیز ها رو از دست میدی ازجمله فکرت...>>*بر اساس تجربه*
چندین بار صورتش رو که با خون نقاشی شده بود شست! از مَستِر خارج شد و به سمت پسرکش که روی تخت بود رفت ،کنارش نشست و بعد بغلش کرد
+پسر کوچولوی من قویه!نباید گریه کنی مامانی*بوسیدن سرش
+همه چیز درست میشه
بعد از مدتی شیر خوردن و تکون داده شدن، دنی به خواب فرو رفت؛
دختر دنی روی تخت گذاشت و روش پتو کشید ؛سپس به سمت کمد جئون رفت! در کمد رو باز کرد ،از اونجایی که جئون برای موقعيت های ضروری آماده اش کرده بود میدونست که تو کمد یک کمد مخفی وجود داره،لباس ها رو کنار زد و بعد به صفحه اسکرین رسید که روش اعداد بود؛رمز رو تاریخ تولد دنی بود رو زد و بعد در کمد رو باز کرد
کمدی پر از اسلحه های کوچیک و بزرگ...
ویو ات_ at night _¹¹:⁰⁰pm
تفنگ بادی رو دوباره چک کردم و پشت در واستادم! از اونجایی که میدونستم دست راست جونگ کوک پشت دره درو باز کردم
(ببخشیدنمیتونمزودبهزودپارتبزارمدرگیرم)
(فیلمدومدرخواستی)
+برای ورود خروجم هم باید از آقا اجازه بگیرم؟* سوالی و کفری
_از این به بعد حتی برای نفس کشیدنت از من اجازه بگیری
پوزخندی زدم و نگاهم رو ازش گرفتم دوباره کاپ کیکی شکلاتی ای رو برداشتم و با آرامش گازی ازش زدم
_ از هرزه ها هم بدتری * نیشخند عصبی
با شنیدن جمله ای که از دهنش خارج شد نگاهم رو بهش دادم و کمی بلند شروع به صحبت کردم:+هی جئون همه مثله تو نیستن
+هر آدمی مثله تو هرزه عوضی و قاتل نیست*با پوزخند
این امضایی برای مالکیت بخشیدن اثری بود که درست کردی ات!عصبانیتی که خلق کردی توصیف نشدنی بود.
A few moments later_ اتمام ویو ات
خونه در هیاهوی سکوت بود(اگه الان دبیر ادبیات بود میگفت اینجا پارادوکسه)؛ قطرات خون قرمز رنگ همه جا دیده میشد! صدای گریه دنی سکوت عمارت رو شکسته بود و دوباره ضربه هایی که به در خورده میشد...
خدمتکار ها به آهستگی خورده شیشه ها رو از روی زمین جمع آوری میکردن
دست راست جئون ویسکی با درصدی بالا تحویل جئون داد
دست راست: ارباب بهتره برین هر وقت از اتاق اومدن بیرون بهتون خبر میدم
جئون با غضب تمام لگدی به در قفل شده زد و از محل دور شد
<<گاهی اوقات تحت تاثیر حرف آدم هایی قرار میگیری که نحسی برات به ارمغان میارن و خیلی چیز ها رو از دست میدی ازجمله فکرت...>>*بر اساس تجربه*
چندین بار صورتش رو که با خون نقاشی شده بود شست! از مَستِر خارج شد و به سمت پسرکش که روی تخت بود رفت ،کنارش نشست و بعد بغلش کرد
+پسر کوچولوی من قویه!نباید گریه کنی مامانی*بوسیدن سرش
+همه چیز درست میشه
بعد از مدتی شیر خوردن و تکون داده شدن، دنی به خواب فرو رفت؛
دختر دنی روی تخت گذاشت و روش پتو کشید ؛سپس به سمت کمد جئون رفت! در کمد رو باز کرد ،از اونجایی که جئون برای موقعيت های ضروری آماده اش کرده بود میدونست که تو کمد یک کمد مخفی وجود داره،لباس ها رو کنار زد و بعد به صفحه اسکرین رسید که روش اعداد بود؛رمز رو تاریخ تولد دنی بود رو زد و بعد در کمد رو باز کرد
کمدی پر از اسلحه های کوچیک و بزرگ...
ویو ات_ at night _¹¹:⁰⁰pm
تفنگ بادی رو دوباره چک کردم و پشت در واستادم! از اونجایی که میدونستم دست راست جونگ کوک پشت دره درو باز کردم
(ببخشیدنمیتونمزودبهزودپارتبزارمدرگیرم)
(فیلمدومدرخواستی)
۲۲.۴k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.