شیفت شب

شیفت شب...
P21

هانول: (جیغ) ای واییی...داداشی؟ کوکی؟ ای وای نه..

"هانول سریع سمت نزدیک ترین بیمارستان به اون مکان حرکت کرد...دکترا کوک بردن و هانول روی صندلی نشست و فقط گریه میکرد...تنها کسی اون لحظه میتونست بهش کمک کنه ا.ت بود!"

هانول: الو؟ا.ت؟(گریه)

ا.ت: بله هانول؟چی شده عزیزم چرا گریه میکنی؟(نگران و خوابالو)

هانول: داداشم...

ا.ت: داداشت چی؟(نگراننن)

هانول: بیهوش شد...دکترا بردنش! کمکم کن..(گریه)

ا.ت: باشه عزیزم..اروم باش..برام لوکیشن بفرست(سریع داشت آماده میشد)

"هانول لوکیشن فرستاد و سریع سمت بیمارستان رفت!خودش و سریع رسوند پیش هانول..."

ا.ت: هانول..چی شده؟؟

هانول: بود بار...خیلی مست کرده بود! وسط راه بیهوش شد و آوردمش اینجا..دکترا هنوز چیزی نگفتن!

ا.ت: ای وای..لعنت بهت کوک(اروم)خب عزیزم اروم باش..من میرم با دکترا صحبت کنم!(روبه هانول)

هانول: ا..هق..اهوم!

"ویو ا.ت"

"رفتم سمت اتاقی که کوک بود اونجا...واقعا خیلی نگرانش بودم! لعنت بهت که هنوز نتونستم فراموشت کنم...نزدیک در شدم که دیدم دکتر اومد بیرون..."
دیدگاه ها (۰)

شیفت شب...P22ا.ت: آقای دکتر..حالش خوبه؟دکتر: شما چه نسبتی با...

شیفت شب...P23"ویو ا.ت""سمت اتاقش حرکت کردم..از پشت پنجره دید...

شیفت شب...P20کوک: ا.ت..ا.ت من کجاست؟"گارسون گوشی کوک رو گرفت...

شیفت شب...P19"ویو کوک""لعنت به خودم..همش تقصیر خودمه! اگر او...

عشق مافیاییp2

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط