شیفت شب...
شیفت شب...
P19
"ویو کوک"
"لعنت به خودم..همش تقصیر خودمه! اگر اون کار و نمیکردم الان "فرشته ی" من بود! اگه اون کار و نمیکردم الان "قشنگچه ی" من بود! اگر..اگر اون کار فا*کی رو نمیکردم الان "بیبی" من بود! لعنت بهت ا.ت امشب فقط میخواستی حرص من و در بیاری! تو میدونستی من اونجام اما بهش گفتی "ددی" باید چیکار کنم که من و ببخشی لعنتی!"
"ویو ا.ت"
"کوک فقط اون جمله رو گفت و رفت! راستش یکم نگرانش شدم! نه ا.ت دوستش نداشته باش..انگار یادم رفته باهام چیکار کرده! میدونم الان چرا رفته چون دقیقا کنار من و تهیونگ بود و حرفامون رو شنید!"
هانول: عا..چی شد؟
سوهو: انگار داداشت حالش خوب نبود..
تهیونگ: حتما کار مهمی داشته!
هانول: آخه.. اون اینجا کاری نداره انجام بده! حتی نمیدونه باید کجا بره! من..من باید برم دنبالش..
"ا.ت دست هانول رو گرفت.."
ا.ت: هانول! نباید نگرانش باشی..اون گفت کار داره، پس حتما جایی برای رفتن داره! پس حتما برمیگرده.. نگران نباش و برو خونه و منتظرش بمون.
هانول: درست میگی..پس بهتره بریم خونه!
"ویو کوک"
"الان چند ساعتی میشه اومدم بار..حالم دست خودم نیست، فقط میدونم که خیلی مستم چون حتی نمیدونم الان کجا نشستم و دارم چیکار میکنم!"
گارسون: آقا...آقا بلند شید! ببینم..اهل اینجا نیستید درسته؟
کوک: ا.ت...
گارسون: آقا.. شما خیلی مستید! گوشیتون کجاست؟کسی رو توی پاریس میشناسید که بخواید برین پیشش؟
P19
"ویو کوک"
"لعنت به خودم..همش تقصیر خودمه! اگر اون کار و نمیکردم الان "فرشته ی" من بود! اگه اون کار و نمیکردم الان "قشنگچه ی" من بود! اگر..اگر اون کار فا*کی رو نمیکردم الان "بیبی" من بود! لعنت بهت ا.ت امشب فقط میخواستی حرص من و در بیاری! تو میدونستی من اونجام اما بهش گفتی "ددی" باید چیکار کنم که من و ببخشی لعنتی!"
"ویو ا.ت"
"کوک فقط اون جمله رو گفت و رفت! راستش یکم نگرانش شدم! نه ا.ت دوستش نداشته باش..انگار یادم رفته باهام چیکار کرده! میدونم الان چرا رفته چون دقیقا کنار من و تهیونگ بود و حرفامون رو شنید!"
هانول: عا..چی شد؟
سوهو: انگار داداشت حالش خوب نبود..
تهیونگ: حتما کار مهمی داشته!
هانول: آخه.. اون اینجا کاری نداره انجام بده! حتی نمیدونه باید کجا بره! من..من باید برم دنبالش..
"ا.ت دست هانول رو گرفت.."
ا.ت: هانول! نباید نگرانش باشی..اون گفت کار داره، پس حتما جایی برای رفتن داره! پس حتما برمیگرده.. نگران نباش و برو خونه و منتظرش بمون.
هانول: درست میگی..پس بهتره بریم خونه!
"ویو کوک"
"الان چند ساعتی میشه اومدم بار..حالم دست خودم نیست، فقط میدونم که خیلی مستم چون حتی نمیدونم الان کجا نشستم و دارم چیکار میکنم!"
گارسون: آقا...آقا بلند شید! ببینم..اهل اینجا نیستید درسته؟
کوک: ا.ت...
گارسون: آقا.. شما خیلی مستید! گوشیتون کجاست؟کسی رو توی پاریس میشناسید که بخواید برین پیشش؟
۹.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳