چند شاتی
چند شاتی
part: 4
وقتی داشتم میرفتم سمت اتاق لونا اینا کوک هم پشت سرم اومد
درو باز کردم با چیزی که دیدم پشمام ریخت اون پسره داشت با لونا اهم میکردن
کوک هم پشت سرم دید سریع درو بستم رفتم تو اتاق
که کوک هم اومد
_: چیشد؟
+: ه.. هیچی.. فقط... ههه.. ولش کن
یهو کوک رو دیدم چشماش قرمز بود
+: خ.. خوبی؟
بلندم کرد چسبوندم به دیوار و لباسمو از دور گردنم کناز زد
و دندوناشون گذاشت تو گردنم میسوخت
+: اییییی چیکار میکنی
داشت خونمو میخورد اون... اون یه خوناشام بودد
هی هولش میدادم عقب ولی تکون نمیخورد بعد از چند مین ازم جدا شد
_: خونت خوشمزست گروه خونیت o منفیه من از این خون خوشم میاد
بعدش بیحال افتادم رو زمین
سرم گیج میرفت
کوک بلندم کرد رفت رو مبل کنار تلویزیون اتاق نشست و منو گذاشت رو پاش
_: الان خوب میشی
+: همینجوری بیحال تو بغلش بودم که چیزی رو زیرم حس کردم سر گیجم بهتر شد خواستم پاشم که نذاشت
_: اگه نمیخوای اتفاق چند مین پیش که دیدی نیوفته پس تکون نخور
+: و... ولی
با گذاشتن لبای نرم و قرمز رو لبام حرفم نصفه موند
ددهنش مزه ی خون میداد
نفسم کم اومد فهمید و ازم جدا شد
_: بیا یه قرداد ببندیم
+: چه قراری؟
_: من خانوادم میگن باید با کسی که دوستش ندارم ازدواج کنم تو یک ماه به عنوان زنم نقش بازی کن
+: من نمیخوام
_: پول خوبی نصیبت میشه
+: اووممم.. اوکی فقط یک ماه
_: اره فقط یک ماه
بعد از روی پاش بلند شدم
+: اونا کارشون کِی تموم میشه
_: بزار ببینم الان... ساعت 9 شبه
4صبح تموم میشه
+: اوووووههههه چه خبره
_: تهیونگ سخت گیره
+: اها پس اسمش تهیونگه
_: اره
+: میگم من خوابم میاد میخوام بخوابم
_: شام نمیخوری؟
+: نه
_: خب اوکی بخواب
+: تو کجا میخوابی؟
_: جفتمون رو تخت میخوابیم
+: چییییییییی... چرا... اصلا من رو مبل میخوابم
هولم داد که افتادم رو تخت
و بعدش رو خیمه زد
_: نمیخوام که بکنمت فقط یه خوابه تازه ما الان زن و شوهریم
زبونم بند اومده بود
+:.
ادامه دارد...
part: 4
وقتی داشتم میرفتم سمت اتاق لونا اینا کوک هم پشت سرم اومد
درو باز کردم با چیزی که دیدم پشمام ریخت اون پسره داشت با لونا اهم میکردن
کوک هم پشت سرم دید سریع درو بستم رفتم تو اتاق
که کوک هم اومد
_: چیشد؟
+: ه.. هیچی.. فقط... ههه.. ولش کن
یهو کوک رو دیدم چشماش قرمز بود
+: خ.. خوبی؟
بلندم کرد چسبوندم به دیوار و لباسمو از دور گردنم کناز زد
و دندوناشون گذاشت تو گردنم میسوخت
+: اییییی چیکار میکنی
داشت خونمو میخورد اون... اون یه خوناشام بودد
هی هولش میدادم عقب ولی تکون نمیخورد بعد از چند مین ازم جدا شد
_: خونت خوشمزست گروه خونیت o منفیه من از این خون خوشم میاد
بعدش بیحال افتادم رو زمین
سرم گیج میرفت
کوک بلندم کرد رفت رو مبل کنار تلویزیون اتاق نشست و منو گذاشت رو پاش
_: الان خوب میشی
+: همینجوری بیحال تو بغلش بودم که چیزی رو زیرم حس کردم سر گیجم بهتر شد خواستم پاشم که نذاشت
_: اگه نمیخوای اتفاق چند مین پیش که دیدی نیوفته پس تکون نخور
+: و... ولی
با گذاشتن لبای نرم و قرمز رو لبام حرفم نصفه موند
ددهنش مزه ی خون میداد
نفسم کم اومد فهمید و ازم جدا شد
_: بیا یه قرداد ببندیم
+: چه قراری؟
_: من خانوادم میگن باید با کسی که دوستش ندارم ازدواج کنم تو یک ماه به عنوان زنم نقش بازی کن
+: من نمیخوام
_: پول خوبی نصیبت میشه
+: اووممم.. اوکی فقط یک ماه
_: اره فقط یک ماه
بعد از روی پاش بلند شدم
+: اونا کارشون کِی تموم میشه
_: بزار ببینم الان... ساعت 9 شبه
4صبح تموم میشه
+: اوووووههههه چه خبره
_: تهیونگ سخت گیره
+: اها پس اسمش تهیونگه
_: اره
+: میگم من خوابم میاد میخوام بخوابم
_: شام نمیخوری؟
+: نه
_: خب اوکی بخواب
+: تو کجا میخوابی؟
_: جفتمون رو تخت میخوابیم
+: چییییییییی... چرا... اصلا من رو مبل میخوابم
هولم داد که افتادم رو تخت
و بعدش رو خیمه زد
_: نمیخوام که بکنمت فقط یه خوابه تازه ما الان زن و شوهریم
زبونم بند اومده بود
+:.
ادامه دارد...
- ۵.۷k
- ۱۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط