رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سپنتا
#پارت_۱۵۵
+اونوقت من اجازه دادم تو تایم کاری بری؟
_من اجازه گرفتم؟! مثلا ده رو بعد عروسی بهاره ها یکمم خرید داریم کلی کار داریم اونوقت واسه من رئیس بازی در میاری؟!
+اگه یکم دیگه ب غر زدنات گوش کن دیوونه میشم برو
_اگه کارم طول بکشه شب میام شایدم شب پیش بجه ها موندم
+بیخود میکنی!
_فک کنم یه نمه زده ب سرت! تو واسه من تعیین تکلیف میکنی؟! بعد اونوقت شما خودت برا کارات به من حساب پس میدی؟!
+ترانه دیوونم کردی برو،بسلامت
_ خدافظی
این واقعا به خودش زحمت نداد منو ببره برسونه!
هعی خدا یه تاکسی گرفتم زنگ زدم ب ملیسا
_سلام
ملیس: سلام خوبی؟ کوشی کجایی؟!
ملیس: خونه سامی اینا
_باشه میام حالا چرا اونجا؟
ملیس: اخه عمو و سامی نیستن درمورد یه سری چیزا کلی حرف زدیم توهم بیا
_باشه میام
ملیس: بابای...
دم در خونه بودم که ملیس باز کرد
باهم رو بوسی کردیم
_چخبرا
ملیس: خبرا پیش شماست که داداشمو تور کردین نمیزارید به ما برسه!
_اونم کی اون داداش تخس تو
رفتیم تو که دیدم شهربانو خانوم تو اشپرخونه بهار نبود که
_بهار کو؟
ملیس: والا سپنتا جان رفتن پیشش بالان
_بریم بگیم بیان این خلوت های عاشقانه شونو بزارن برا بعد
با ملیس رفتیم بالا دم اتاق سپنتا خواستم در بزنم که صداشونو شنیدم
سپنتا: بهار بخورش دیگه
بهار: نمیخام!
سپنتا: میگم بخورش
بهار: دوست ندارم
سپنتا: چرا؟
بهار: خب حالم بهم میخوره بخورم
سپنتا: یه بار بخوری بعدش خوشت میاد!
بهار:خیلی بزرگه و چندش اوره خوردنش
سپنتا: که نمیخوری!
بهار: نمیخام خو
سپنتا: بزور میزارم دهنت
من در کمال ارامش وایستاده بودم ملیسا از خنده روده بر شد
_امان از ذهن منحرف تو
ملیسا: خوب منو که نمیده بهش بخوره! اخه ببین چی میگن
_ملیسا خیلی کثافتی بخدا
خندم گرفته بود بزور جلو خودمو گرفتم ذهن منم داشت منحرف میکرد دختره
_حیف رامین!
ملیسا نشست رو زمین و قهقهه میزد
کنارش نشستم منم دیگه واقعا روم نمیشد در بزنم!
ملیس: میگم اینا از اولش بچه پررو بودنا!
_من سکوت میکنم! کرم از خانواده شماست!
ملیس: عجبا! شماها این کارارو میکنید بعد کرم از ماست؟ من سپنتا داداشم اون سامی ما به این خوبی!
_اره اره خصوصا داداشت! نمونشم تو رستوران وسط ناهار با شریکش بازم منو اذیت میکنه
ملیس: اخی داداشم ببین نبودم ی سال باهاش چیکار کردی! وای داداشم میگم باید بیام خونه!
_ارامشونو بهم نزن!
ملیس خندید: منکه میدونم لخت میگردی تو اون خونه! من مزاحم نمیشم خواهر به کارای خاک بر سریتون برسید!
_توعم یه تخته ت کمه!
ملیس: موفقیت چشم گیری بود! از اولشم بهت امیدوار بودم سربه راهش کردی!اصا باورم نمیشه ها! یه جوری نگات میکنه که دیگه تموم اخیش ارزو ب دل نمی میرم اینم ادم شد!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #عشق #جذاب
+اونوقت من اجازه دادم تو تایم کاری بری؟
_من اجازه گرفتم؟! مثلا ده رو بعد عروسی بهاره ها یکمم خرید داریم کلی کار داریم اونوقت واسه من رئیس بازی در میاری؟!
+اگه یکم دیگه ب غر زدنات گوش کن دیوونه میشم برو
_اگه کارم طول بکشه شب میام شایدم شب پیش بجه ها موندم
+بیخود میکنی!
_فک کنم یه نمه زده ب سرت! تو واسه من تعیین تکلیف میکنی؟! بعد اونوقت شما خودت برا کارات به من حساب پس میدی؟!
+ترانه دیوونم کردی برو،بسلامت
_ خدافظی
این واقعا به خودش زحمت نداد منو ببره برسونه!
هعی خدا یه تاکسی گرفتم زنگ زدم ب ملیسا
_سلام
ملیس: سلام خوبی؟ کوشی کجایی؟!
ملیس: خونه سامی اینا
_باشه میام حالا چرا اونجا؟
ملیس: اخه عمو و سامی نیستن درمورد یه سری چیزا کلی حرف زدیم توهم بیا
_باشه میام
ملیس: بابای...
دم در خونه بودم که ملیس باز کرد
باهم رو بوسی کردیم
_چخبرا
ملیس: خبرا پیش شماست که داداشمو تور کردین نمیزارید به ما برسه!
_اونم کی اون داداش تخس تو
رفتیم تو که دیدم شهربانو خانوم تو اشپرخونه بهار نبود که
_بهار کو؟
ملیس: والا سپنتا جان رفتن پیشش بالان
_بریم بگیم بیان این خلوت های عاشقانه شونو بزارن برا بعد
با ملیس رفتیم بالا دم اتاق سپنتا خواستم در بزنم که صداشونو شنیدم
سپنتا: بهار بخورش دیگه
بهار: نمیخام!
سپنتا: میگم بخورش
بهار: دوست ندارم
سپنتا: چرا؟
بهار: خب حالم بهم میخوره بخورم
سپنتا: یه بار بخوری بعدش خوشت میاد!
بهار:خیلی بزرگه و چندش اوره خوردنش
سپنتا: که نمیخوری!
بهار: نمیخام خو
سپنتا: بزور میزارم دهنت
من در کمال ارامش وایستاده بودم ملیسا از خنده روده بر شد
_امان از ذهن منحرف تو
ملیسا: خوب منو که نمیده بهش بخوره! اخه ببین چی میگن
_ملیسا خیلی کثافتی بخدا
خندم گرفته بود بزور جلو خودمو گرفتم ذهن منم داشت منحرف میکرد دختره
_حیف رامین!
ملیسا نشست رو زمین و قهقهه میزد
کنارش نشستم منم دیگه واقعا روم نمیشد در بزنم!
ملیس: میگم اینا از اولش بچه پررو بودنا!
_من سکوت میکنم! کرم از خانواده شماست!
ملیس: عجبا! شماها این کارارو میکنید بعد کرم از ماست؟ من سپنتا داداشم اون سامی ما به این خوبی!
_اره اره خصوصا داداشت! نمونشم تو رستوران وسط ناهار با شریکش بازم منو اذیت میکنه
ملیس: اخی داداشم ببین نبودم ی سال باهاش چیکار کردی! وای داداشم میگم باید بیام خونه!
_ارامشونو بهم نزن!
ملیس خندید: منکه میدونم لخت میگردی تو اون خونه! من مزاحم نمیشم خواهر به کارای خاک بر سریتون برسید!
_توعم یه تخته ت کمه!
ملیس: موفقیت چشم گیری بود! از اولشم بهت امیدوار بودم سربه راهش کردی!اصا باورم نمیشه ها! یه جوری نگات میکنه که دیگه تموم اخیش ارزو ب دل نمی میرم اینم ادم شد!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #عشق #جذاب
۱۳.۵k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.