همسایه های خشن من 8
همسایه های خشن من 8
+داشتم میرفتم پایین که دیدم خب ، خب هیچی ندیدم😂(شوخی میکنم😂)
+داشتم از پله ها میرفتم پایین که پام لیز خورد ولی یکی گرفتم اون ، اون اجوما بود😂( خخخ فکر کردی کوکی هستش😂 بیا👍)
&ات چکار میکنی آمدم بیدارت کنم ولی انگار خودت زودتر بیدار شدی
+بله اجوما دیشب زود خوابیدم
&باشه کار خوبی کردی بیا بریم باید صبحونه حاضر کنی
+چشم اجوما
ایش ما رو ببین چقدر خوشحال بودیم که یه خونه خریدیم حالا شدیم خدمت کار مردم من نمیتونم اینجا کار کنمممم
&چیزی شده ات
+نه اجوما
&ات فکر فرار به ذهنت نرسه وگرنه
+نه نه اجوما این حرفا چیه
من حتماً فرار میکنم(توی ذهنش)
&خب بیا میزو بچینیم
+آمدم
میزو چیدیم که آقای جونگ کوک امدو نشست صبحانه خورد
_ات
+بله
_بیا صبحانه بخور
+نه آقا متشکرم
_مگه صبحانه خوردی؟
+نه ولی گشنم نیست
_باشه
_من توی شرکت کار دارم شاد ظهر با دوستام بیام
&چشم
ویو ظهر ات
با اجوما کلی غذا درست کردیم و میزو چیدم و رفتم توی اتاقم واقعا کارام سخته و نمیتونم آنقدر کار کنم باورم نمیشه من همون آدمی هستم که لباس خودشم بزور اتو میزد؟
&ات، ات
+بله
&بیا آقا و دوستانش آمدن
+بله بله آمدم
سریع آبی به دست صورتم زدمو یه رژ ملایم زدم و رفتم پایین
&آمدی
+بله
&اینو برای آقا ببر
+چشم
رفتم جلو و شامپاین رو دادمشون انگار فردا شب میخوان برن بار این یه فرصت خوبه برای فرار
ویو شب ات
رفتن بهتره منم پشت سر شون برم داشتم میرفتم که
#سناریو#کوک#فیک#وانشات#اسمات
+داشتم میرفتم پایین که دیدم خب ، خب هیچی ندیدم😂(شوخی میکنم😂)
+داشتم از پله ها میرفتم پایین که پام لیز خورد ولی یکی گرفتم اون ، اون اجوما بود😂( خخخ فکر کردی کوکی هستش😂 بیا👍)
&ات چکار میکنی آمدم بیدارت کنم ولی انگار خودت زودتر بیدار شدی
+بله اجوما دیشب زود خوابیدم
&باشه کار خوبی کردی بیا بریم باید صبحونه حاضر کنی
+چشم اجوما
ایش ما رو ببین چقدر خوشحال بودیم که یه خونه خریدیم حالا شدیم خدمت کار مردم من نمیتونم اینجا کار کنمممم
&چیزی شده ات
+نه اجوما
&ات فکر فرار به ذهنت نرسه وگرنه
+نه نه اجوما این حرفا چیه
من حتماً فرار میکنم(توی ذهنش)
&خب بیا میزو بچینیم
+آمدم
میزو چیدیم که آقای جونگ کوک امدو نشست صبحانه خورد
_ات
+بله
_بیا صبحانه بخور
+نه آقا متشکرم
_مگه صبحانه خوردی؟
+نه ولی گشنم نیست
_باشه
_من توی شرکت کار دارم شاد ظهر با دوستام بیام
&چشم
ویو ظهر ات
با اجوما کلی غذا درست کردیم و میزو چیدم و رفتم توی اتاقم واقعا کارام سخته و نمیتونم آنقدر کار کنم باورم نمیشه من همون آدمی هستم که لباس خودشم بزور اتو میزد؟
&ات، ات
+بله
&بیا آقا و دوستانش آمدن
+بله بله آمدم
سریع آبی به دست صورتم زدمو یه رژ ملایم زدم و رفتم پایین
&آمدی
+بله
&اینو برای آقا ببر
+چشم
رفتم جلو و شامپاین رو دادمشون انگار فردا شب میخوان برن بار این یه فرصت خوبه برای فرار
ویو شب ات
رفتن بهتره منم پشت سر شون برم داشتم میرفتم که
#سناریو#کوک#فیک#وانشات#اسمات
۱۲.۰k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.