Kiss me
Kiss me
p 9
ته : جیمین پاتو بردار تو دهنمه ( وای 😂)
جیمین : ببند ( با پاش زد به کمر ته )
ته : عایییی الهی بزایی
جیمین : ......
کوک: اینا چرا عینه بچه دوساله هان
ات : نه اینکه تو نیستی
فلش بک به چند روز قبل :
هیوجین : مال منه
کوک : زر نزن مالههههه منهههه ( منظورشون اته )
کوک: باشه بابا
کوک: خب بخواب فردا میخوام ببرمت یه جایی
ات : کجا
کوک: هیس بخواب
فلش بک به فردا صبح :
کوک ویو :
صب پاشدم از بیرون صدای خنده میومد بچه ها بودن ات هم لپاش قرمز بود لباش سفید ترسیدم و خیلی تب داشت بدنشم خیس بود ...
کوک : ته و جیمین ماشینو روشن کنیننننن
ته : چیههه
کوک : بدو ات حالش خوب نیست
کوک ویو :
ات رو براید استایل بغل کردم بردم تو ماشین گذاشتم بردیمش دکتر گفت مشکل تنفسیش خیلی داره زیاد میشه برا همین چند روز بیمارستان میمونه ....
کوک : الان من بدون اون چیکار کنم ؟؟( گریه )
جیمین : خوب میشه
بکی : ات ات حالش خوبه ( نگران )
یونی : خوبه بشین
بکی : چطوری بشینم وقتی مهم ترین فرد زندگیم رو تخت خوابیده ( داد )
کوک : ( ازون نگا ترسناکاشو تصور کنین)
کوک : چه گو..هی خوردی ؟؟؟؟؟
با توامممممم ( داد )
بکی : تو چیکارشی مگه واست مهمه تو فقط رییسشی اون دوست نداره
کوک : ببین تو منو نمیشناسی ... اگه بفهمی کیم جرات نداری جلو من سرتشو بیاری بالا ( کلمه اخر رو با داد گفت ).
بکی : تو یه رییس ساده ای که به بقیه دستور میدیییییی درسته ؟؟؟؟
کوک : ( یقه بکی رو گرفت )
میتونم بلای بدی سرت بیارم فک نکن من یه انسان معمولیم
ته : کوک اروم باش
یونی : تموم کنین دیگه این کارتون درست نیست
کوک : ببین .... یه بار دیگه دور بر ات بیا یه کاری میکنم ارزوی مرگ کنی
بکی : برو بابا
کوک : حالا باهام اینطوری صحبت کن .... بعد که دارم میکشمت جون اینو اونو قسم نخور ....
بکی : میبینیم
دکتر : همراه خانم کیم
کوک : بله
دکتر : شما جئون هستین ؟؟؟
کوک : مشکلی پیش اومده
دکتر : بهوش اومدن شمارو صدا میکنن
تو اتاق :::
ات : کوک .... کوک
کوک: جونم عزیزم( عوق)
ات : من .... نمتونم نفس بکشم میشه اسپری بدی ( نفس نفس میزد )
کوک : باشه .... بیا گلم
ات : ( نفس عمیق )
میشه یه کاری کنی بریم خونه ... من از بیمارستان بدم میاد از ادماش بدم میاد
***** چون ات بخاطره افسردگیش مشکل داشت برا همین خانوادش اونو به یه بیمارستان میبرن و به مدت دوسال بستری میشه ****
کوک : باشه صبر کن
چند دیقه بعد :
پرستار : مشکلی پیش اومده اقا
کوک : بله میشه کیم ات ترخیص بشه
پرستار : دکتر چکاب رو انجام بدن بعد مبتونن برن ولی اگه تنها چیزی دیدین به بیمارستان مراجعه کنین
کوک : چشم مرسی
بکی : حال ات خوبه ؟؟؟
کوک : دلیل نمیبینم بخوام بهت بگم ( سرد )
یونی : داداش تو دیگه برو خونه
بکی : میبینمت جئون
کوک : تو که نمیدونی داری با کی سرو کله میزنی بچه
ته : خب بریم.
p 9
ته : جیمین پاتو بردار تو دهنمه ( وای 😂)
جیمین : ببند ( با پاش زد به کمر ته )
ته : عایییی الهی بزایی
جیمین : ......
کوک: اینا چرا عینه بچه دوساله هان
ات : نه اینکه تو نیستی
فلش بک به چند روز قبل :
هیوجین : مال منه
کوک : زر نزن مالههههه منهههه ( منظورشون اته )
کوک: باشه بابا
کوک: خب بخواب فردا میخوام ببرمت یه جایی
ات : کجا
کوک: هیس بخواب
فلش بک به فردا صبح :
کوک ویو :
صب پاشدم از بیرون صدای خنده میومد بچه ها بودن ات هم لپاش قرمز بود لباش سفید ترسیدم و خیلی تب داشت بدنشم خیس بود ...
کوک : ته و جیمین ماشینو روشن کنیننننن
ته : چیههه
کوک : بدو ات حالش خوب نیست
کوک ویو :
ات رو براید استایل بغل کردم بردم تو ماشین گذاشتم بردیمش دکتر گفت مشکل تنفسیش خیلی داره زیاد میشه برا همین چند روز بیمارستان میمونه ....
کوک : الان من بدون اون چیکار کنم ؟؟( گریه )
جیمین : خوب میشه
بکی : ات ات حالش خوبه ( نگران )
یونی : خوبه بشین
بکی : چطوری بشینم وقتی مهم ترین فرد زندگیم رو تخت خوابیده ( داد )
کوک : ( ازون نگا ترسناکاشو تصور کنین)
کوک : چه گو..هی خوردی ؟؟؟؟؟
با توامممممم ( داد )
بکی : تو چیکارشی مگه واست مهمه تو فقط رییسشی اون دوست نداره
کوک : ببین تو منو نمیشناسی ... اگه بفهمی کیم جرات نداری جلو من سرتشو بیاری بالا ( کلمه اخر رو با داد گفت ).
بکی : تو یه رییس ساده ای که به بقیه دستور میدیییییی درسته ؟؟؟؟
کوک : ( یقه بکی رو گرفت )
میتونم بلای بدی سرت بیارم فک نکن من یه انسان معمولیم
ته : کوک اروم باش
یونی : تموم کنین دیگه این کارتون درست نیست
کوک : ببین .... یه بار دیگه دور بر ات بیا یه کاری میکنم ارزوی مرگ کنی
بکی : برو بابا
کوک : حالا باهام اینطوری صحبت کن .... بعد که دارم میکشمت جون اینو اونو قسم نخور ....
بکی : میبینیم
دکتر : همراه خانم کیم
کوک : بله
دکتر : شما جئون هستین ؟؟؟
کوک : مشکلی پیش اومده
دکتر : بهوش اومدن شمارو صدا میکنن
تو اتاق :::
ات : کوک .... کوک
کوک: جونم عزیزم( عوق)
ات : من .... نمتونم نفس بکشم میشه اسپری بدی ( نفس نفس میزد )
کوک : باشه .... بیا گلم
ات : ( نفس عمیق )
میشه یه کاری کنی بریم خونه ... من از بیمارستان بدم میاد از ادماش بدم میاد
***** چون ات بخاطره افسردگیش مشکل داشت برا همین خانوادش اونو به یه بیمارستان میبرن و به مدت دوسال بستری میشه ****
کوک : باشه صبر کن
چند دیقه بعد :
پرستار : مشکلی پیش اومده اقا
کوک : بله میشه کیم ات ترخیص بشه
پرستار : دکتر چکاب رو انجام بدن بعد مبتونن برن ولی اگه تنها چیزی دیدین به بیمارستان مراجعه کنین
کوک : چشم مرسی
بکی : حال ات خوبه ؟؟؟
کوک : دلیل نمیبینم بخوام بهت بگم ( سرد )
یونی : داداش تو دیگه برو خونه
بکی : میبینمت جئون
کوک : تو که نمیدونی داری با کی سرو کله میزنی بچه
ته : خب بریم.
۱۶.۳k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.