تنفر تا عشق
#تنفر_تا_عشق
#پارت_15
#اد_جئون
خلاصه که غذاشو میخوره و بعدشم میره اتاقش تا ادامه فیلمشو ببینه
ساعت نزدیک۵و نیم بود که هانا زنگ زد
ات:سلام
هانا:سلاااااااممم
هانا:ات امشب میای بیرنننن؟گوونم هست
ات:فک نکنم بتونم بیام مگ این گودزیلا میزارع
هانا:کوک رو میگی؟
ات: ارع دیه
هانا :گوشی رو بدع بهش من راضیش میکنم
ات:نمیتونی
هانا :میتونم
ات:نمیتونی هاا
هانا: میگم میتونم دیه
ات:باشع صبر کن
میدوعع میرع اتاق کوک
ات:دوستم میخاد باهات حرف بزنه
کوک: چر با من؟
ات :بیا حالا خدت میفهمی
بعد چند دقیقه کوک باهانا حرف میزنه و میگه
کوک:میخاستی بری ب خودم میگفتی دیه
ات:خو مگ ت میزاشتییی؟
کوک:شاید میزاشتم
ات:خو دیه من میرم
حرفی نزد منم رفتم اتاقم و حموم کردم بعدش موهامو اتو کردم و یکم میکاپ کردم
بعدشم لباس پوشیدم و منتظر موندم تا گوون بیاد دنبالم
یکم گذشت که برام پیامک اومد (پایین منتظرتم)
رفتم دیدم گوون پایین ب ماشین تکیه دادع
رفتم بغلش کردم ک گفتم
ات:دلم برات تنگ شده بود پدصگگ
گوون:منم جوجه. ،حالا بیا بریم هاتا منتظره
ات:بش بریم
رسیدیم ب شهر بازی هانا رو نیمکت نشسته بود از ماشین میاده شدمو رفتم بغلش کردمم
هانا: دیدی راضیش کردم (ابروشو میندازه بالا
ات:چجوری؟؟
هانا :حالا بماند
خلاصه که کلی خش میگذرونن و بعدشم میرن کافه تا یچی بخورن
گوون :خب چی میخاید؟
ات :من ی کیک شکلاتی با نسکافه
هانا :منم همینو میخام
گوون: حلع
گوون میره سفارشارو میگیره و میاد
گوون:ات چر ازت خبری نبود ؟
ات:اوووو داستانش مفصلهه
هانا :باو این خنگه پسره انقدر جذابه
گوون:دست شما درد نکنه ما زشت شدیم الن؟
هانا :ن گفتم اونم خشگله
ات:چقد زود گذشت ساعت 10
هانا :خیلیی
هانا:پایه این بریم بار؟
ات:من که پایم
گوون :منم پایم
میرن بار
وقتی رسیدیم یکی همش منو نگاه میکرد و این رو مخم بود شبیه بادیگاردا بود
هانا:ات بیا بریم برقصیممممم
ات:حوصله نرم
هانا:بیا دیهههه
ات:باشعههه
خلاصه که دوبارع کلی خش میگذرونن و ات رو میرسونن خونه که ......
نظراتتون راجب فیک رو بگید👀❤️
#پارت_15
#اد_جئون
خلاصه که غذاشو میخوره و بعدشم میره اتاقش تا ادامه فیلمشو ببینه
ساعت نزدیک۵و نیم بود که هانا زنگ زد
ات:سلام
هانا:سلاااااااممم
هانا:ات امشب میای بیرنننن؟گوونم هست
ات:فک نکنم بتونم بیام مگ این گودزیلا میزارع
هانا:کوک رو میگی؟
ات: ارع دیه
هانا :گوشی رو بدع بهش من راضیش میکنم
ات:نمیتونی
هانا :میتونم
ات:نمیتونی هاا
هانا: میگم میتونم دیه
ات:باشع صبر کن
میدوعع میرع اتاق کوک
ات:دوستم میخاد باهات حرف بزنه
کوک: چر با من؟
ات :بیا حالا خدت میفهمی
بعد چند دقیقه کوک باهانا حرف میزنه و میگه
کوک:میخاستی بری ب خودم میگفتی دیه
ات:خو مگ ت میزاشتییی؟
کوک:شاید میزاشتم
ات:خو دیه من میرم
حرفی نزد منم رفتم اتاقم و حموم کردم بعدش موهامو اتو کردم و یکم میکاپ کردم
بعدشم لباس پوشیدم و منتظر موندم تا گوون بیاد دنبالم
یکم گذشت که برام پیامک اومد (پایین منتظرتم)
رفتم دیدم گوون پایین ب ماشین تکیه دادع
رفتم بغلش کردم ک گفتم
ات:دلم برات تنگ شده بود پدصگگ
گوون:منم جوجه. ،حالا بیا بریم هاتا منتظره
ات:بش بریم
رسیدیم ب شهر بازی هانا رو نیمکت نشسته بود از ماشین میاده شدمو رفتم بغلش کردمم
هانا: دیدی راضیش کردم (ابروشو میندازه بالا
ات:چجوری؟؟
هانا :حالا بماند
خلاصه که کلی خش میگذرونن و بعدشم میرن کافه تا یچی بخورن
گوون :خب چی میخاید؟
ات :من ی کیک شکلاتی با نسکافه
هانا :منم همینو میخام
گوون: حلع
گوون میره سفارشارو میگیره و میاد
گوون:ات چر ازت خبری نبود ؟
ات:اوووو داستانش مفصلهه
هانا :باو این خنگه پسره انقدر جذابه
گوون:دست شما درد نکنه ما زشت شدیم الن؟
هانا :ن گفتم اونم خشگله
ات:چقد زود گذشت ساعت 10
هانا :خیلیی
هانا:پایه این بریم بار؟
ات:من که پایم
گوون :منم پایم
میرن بار
وقتی رسیدیم یکی همش منو نگاه میکرد و این رو مخم بود شبیه بادیگاردا بود
هانا:ات بیا بریم برقصیممممم
ات:حوصله نرم
هانا:بیا دیهههه
ات:باشعههه
خلاصه که دوبارع کلی خش میگذرونن و ات رو میرسونن خونه که ......
نظراتتون راجب فیک رو بگید👀❤️
۵۱۲
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.