Part 7
Part 7
deep wound = زخم عمیق
اگه اون اتفاقی شخصی باشه که جونگکوک کل عمرشو دنبالش بود چی؟
_گریه هات رو مخن ، پس خفه شو،
فکر نکن اگه گریه کنی دلم برات میسوزه
ا/ت ویو :
با حرفاش بیشتر میترسیدم
چطوری ممکنه یه آدم انقد سرد و بی احساس باشه؟
واقعا هیچ چیزی تو دنیا نبود که جونگکوکو بترسونه
ترس براش معنی نداشت
تو قلبش نه چیزی به نام گریه میشناخت نه رحم داشت
البته هرچند قلب نداشت یا حداقل قلبش از سنگ بود
یعنی از اول اینجوری بوده؟
با صداش به خودم اومدم
_یادت نرفته که تو برده ی منی نه؟
با سردی جواب دادی
+یادمه
_پس از این به بعد خدمتکار خونمی
+چی چیمممم؟؟
_خوشم نمیاد یه حرفو دوبار تکرار کنم
+چجوری میتونی انقد بی رحم باشی؟
_اجبار نیست میتونی جونتو در ازای قبول نکردنت بهم بدی
+خیلی خوب قبول میکنم
_جکسون
جکسون اومد تو سالن
@بله رئیس
_این خانم کوچولو از امروز تو خونه ی من کار میکنه
@(پوزخند)
_میدونی که باید چیکار کنی؟
@بله قربان
جکسون به طرفم اومد و منو انداخت رو کولش
+هووووی خودم بلدم راه برماااا
جکسون جوابی نداد
+باتوم
بزارم زمیننن
ولی جکسون منو محکم تر گرفت جوری که احساس میکردم الان کمرم از وسط نصف میشه
منو پرت کرد تو یه ماشین
جونگکوک داشت به طرف ماشین میومد
جکسون در صندلی جلو رو برای جونگکوک باز کرد ولی جونگکوک با نگاهش به جکسون فهموند اونجا نمیشینه
@قربان؟
_عقب میشینم
@ولی اون دختره ا/ت عقب نشسته
_میدونم
جونگکوک سوار شد و ماشین راه افتاد
توی راه جونگکوک سیگارشو روشن کرد
بوی سیگار تو کل ماشین پیچیده بود ، احساس میکردم الان خفه میشم واقعا دیگه اکسیژن داشت تموم میشد
+بوی سیگارت داره خفم میکنه
_خوب؟
+خاموشش کن
جونگکوک پوزخند صدا داری زد نگاه تحقیر آمیزی بهم کرد
روشو اونور کرد و به سیگار کشیدنش ادامه داد
واقعا آدم لجبازی بود حتی شیشه رو هم پایین نکشید
+بیماریه نفس تنگی دارم بهت میگم لطفاً خاموشش کن
_قرار نیست به حرف تو گوش کنم ولی از اونجایی که خیلی کار تو خونه داری باید زنده بمونی پس خاموشش میکنم
یهو......
deep wound = زخم عمیق
اگه اون اتفاقی شخصی باشه که جونگکوک کل عمرشو دنبالش بود چی؟
_گریه هات رو مخن ، پس خفه شو،
فکر نکن اگه گریه کنی دلم برات میسوزه
ا/ت ویو :
با حرفاش بیشتر میترسیدم
چطوری ممکنه یه آدم انقد سرد و بی احساس باشه؟
واقعا هیچ چیزی تو دنیا نبود که جونگکوکو بترسونه
ترس براش معنی نداشت
تو قلبش نه چیزی به نام گریه میشناخت نه رحم داشت
البته هرچند قلب نداشت یا حداقل قلبش از سنگ بود
یعنی از اول اینجوری بوده؟
با صداش به خودم اومدم
_یادت نرفته که تو برده ی منی نه؟
با سردی جواب دادی
+یادمه
_پس از این به بعد خدمتکار خونمی
+چی چیمممم؟؟
_خوشم نمیاد یه حرفو دوبار تکرار کنم
+چجوری میتونی انقد بی رحم باشی؟
_اجبار نیست میتونی جونتو در ازای قبول نکردنت بهم بدی
+خیلی خوب قبول میکنم
_جکسون
جکسون اومد تو سالن
@بله رئیس
_این خانم کوچولو از امروز تو خونه ی من کار میکنه
@(پوزخند)
_میدونی که باید چیکار کنی؟
@بله قربان
جکسون به طرفم اومد و منو انداخت رو کولش
+هووووی خودم بلدم راه برماااا
جکسون جوابی نداد
+باتوم
بزارم زمیننن
ولی جکسون منو محکم تر گرفت جوری که احساس میکردم الان کمرم از وسط نصف میشه
منو پرت کرد تو یه ماشین
جونگکوک داشت به طرف ماشین میومد
جکسون در صندلی جلو رو برای جونگکوک باز کرد ولی جونگکوک با نگاهش به جکسون فهموند اونجا نمیشینه
@قربان؟
_عقب میشینم
@ولی اون دختره ا/ت عقب نشسته
_میدونم
جونگکوک سوار شد و ماشین راه افتاد
توی راه جونگکوک سیگارشو روشن کرد
بوی سیگار تو کل ماشین پیچیده بود ، احساس میکردم الان خفه میشم واقعا دیگه اکسیژن داشت تموم میشد
+بوی سیگارت داره خفم میکنه
_خوب؟
+خاموشش کن
جونگکوک پوزخند صدا داری زد نگاه تحقیر آمیزی بهم کرد
روشو اونور کرد و به سیگار کشیدنش ادامه داد
واقعا آدم لجبازی بود حتی شیشه رو هم پایین نکشید
+بیماریه نفس تنگی دارم بهت میگم لطفاً خاموشش کن
_قرار نیست به حرف تو گوش کنم ولی از اونجایی که خیلی کار تو خونه داری باید زنده بمونی پس خاموشش میکنم
یهو......
۶۷.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.