Part 6
Part 6
deep wound = زخم عمیق
داشت کم کم به طرفت میومد که با صدای زنگ گوشیش متوقف شد
_ آیش مزاحم
گوشیشو وصل کرد و بلافاصله گفت
_کار دارم بعدا زنگ بزن
و گوشیشو قطع کرد
چند قدم جلو اومد و نزدیک صورتم شد
زبونم بند اومده بود ولی هر جوری شده بود حرف زدم
+م..می..خوای با م..من چی..کار ک..نی؟
_خودت میفهمی
+خواهش میکنم کاری بم نداشته باش
_اوووم ، خواهش کن
التماس کردنتو تو دوست دارم
واقعا تو دلت ازش متنفر بودی
اگه بازت میکردن تضمین نمیکردی جرش ندی
+التماست میکنم ولم کن
_ او او
حالا حالا مهمون مایی
+اگه منظورت صحنه ی قتله باید بگم من هیچی ندیدم
_ بلد نیستی دروغ بگی؟ (خنده)
+ازم چی میخوای
_جونتو
+چییی!
تو گفتی زندم میزاریی
_یه هرزه ای مث تو به چه دردی میخوره ؟
چرا باید زندت بزارم ؟ که اکسیژن حروم کنی؟
ا/ت ویو :
با حرفاش تیکه تیکه قلبم میشکست
گناه من چی بود ؟
اینکه میخواستم کمک کنم؟
فقط نگاش میکردم
_باشه زندت میزارم
ولی از الان به بعد ، تو برده ی منی
+چییی؟.....
_هر کاری بهت گفتم و انجام میدی
+پس دیگه کاری بهم نداری؟
_تا ببینم چی میشه
اگه عصبانیم کنی باید خودتو مرده فرض کنی
چون علاوه بر شکنجه دادنت یه گلوله خالی میکنم تو مغزت
* ا/ت چیزی نمی گفت و فقط بی صدا اشک میریخت
از طرفی نگران کار و شرکتش بود و از طرفی نمیخواست سرنوشتش اینجوری باشه
یعنی واقعا سرنوشت اون این بود؟
یعنی باید میمیرد؟
نکنه کاری کنه که جونگکوک بکشتش؟
اگه خواست فرار کنه چی؟
اگه اون.......
deep wound = زخم عمیق
داشت کم کم به طرفت میومد که با صدای زنگ گوشیش متوقف شد
_ آیش مزاحم
گوشیشو وصل کرد و بلافاصله گفت
_کار دارم بعدا زنگ بزن
و گوشیشو قطع کرد
چند قدم جلو اومد و نزدیک صورتم شد
زبونم بند اومده بود ولی هر جوری شده بود حرف زدم
+م..می..خوای با م..من چی..کار ک..نی؟
_خودت میفهمی
+خواهش میکنم کاری بم نداشته باش
_اوووم ، خواهش کن
التماس کردنتو تو دوست دارم
واقعا تو دلت ازش متنفر بودی
اگه بازت میکردن تضمین نمیکردی جرش ندی
+التماست میکنم ولم کن
_ او او
حالا حالا مهمون مایی
+اگه منظورت صحنه ی قتله باید بگم من هیچی ندیدم
_ بلد نیستی دروغ بگی؟ (خنده)
+ازم چی میخوای
_جونتو
+چییی!
تو گفتی زندم میزاریی
_یه هرزه ای مث تو به چه دردی میخوره ؟
چرا باید زندت بزارم ؟ که اکسیژن حروم کنی؟
ا/ت ویو :
با حرفاش تیکه تیکه قلبم میشکست
گناه من چی بود ؟
اینکه میخواستم کمک کنم؟
فقط نگاش میکردم
_باشه زندت میزارم
ولی از الان به بعد ، تو برده ی منی
+چییی؟.....
_هر کاری بهت گفتم و انجام میدی
+پس دیگه کاری بهم نداری؟
_تا ببینم چی میشه
اگه عصبانیم کنی باید خودتو مرده فرض کنی
چون علاوه بر شکنجه دادنت یه گلوله خالی میکنم تو مغزت
* ا/ت چیزی نمی گفت و فقط بی صدا اشک میریخت
از طرفی نگران کار و شرکتش بود و از طرفی نمیخواست سرنوشتش اینجوری باشه
یعنی واقعا سرنوشت اون این بود؟
یعنی باید میمیرد؟
نکنه کاری کنه که جونگکوک بکشتش؟
اگه خواست فرار کنه چی؟
اگه اون.......
۶۷.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.