• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
#part2
#diyana
خسته از کاباره زدم بیرون و تاکسی گرفتم و ادرس خونمون رو دادم بهش
سرم را تکیه داد به شیشه ی ماشین
که گوشیم زنگ خورد و اسم پانی خودنمایی کرد بازش کردم و جواب دادم
دیانا :سلام خوااهرر کوچولو
پانیذ:سلام زهرماررر من فقط 2 ازت کوچکترم الان شدم کوچولو
دیانا:بازم برام کوچولوییی تو
پانید:هعیی خدا ولش کن سرکان گیر نداد به نیومدنمم
دیانا:نه بهش گفتم کار داشت نیومد زیاد گیر نداد
پانیذ:دیاا
دیانا؛جانمم
پانیذ:میگم وقتی میرقصی رو سن حسی هیزی مردا بهت دست نمیده
دیانا:چراا ولی خب دیگه مهم نیس عادت کردم...هوییی شام گذاشتی داری با ور ور میکنی
پانید:ارهه انقدر خوشمزست که نگممم اوففف
دیانا :میز رو اماده کن دارم میامم ببینم خواهر دسته گلم چیکار کرده
پانیذ:چشمم جناب
خنده ای کردم و گوشی رو قطع کردم و چشم دوختم به بیرون با پانی تو کاباره کار میکردیم اون قسمت نوشیدنی ها کار میکرد و من رقاص بودم
همیشه رقص رو دوس داشتم ولی با مردن پدر و مادرم تو سن 16 سالگی دیگه کلاسش نرفتم
خانواده ی نه زیاد پولدار نه فقیر حد خودش رو داشت و بعداز مردن پدر و مادرمون پانید خیلی داغون شد ولی بخاطر من که خیلی بهش التماس کردم خودشو سر پا کرد
و با هم درسمون خوندیمم و دانشگاه رفتیم و دست مون تو جیب خودمون بود ولی تا اینکه از دانشگاه جفتمونم اخراج شدیمم اونم برای کاری که نکرده بودیم
قید درس خوندنو زدیم و مشغول کار شدیم پانی 21 سالشه و من 23 شدیم خانواده ی کوچیک خودمون و با هم زندگی خوبی داریم پانی پیشرفت کرد
ماشین گرف مشغول به کار شد
و متوجه شدیم چقدر مستقل شدن حال یه انسان رو خوب میکنه
با صدای راننده به خودم اومدم و پولش رو حساب کردم و پیاده شدم
در اپارتمان 5 طبقه ی تو ترکیه رو باز کردم و وارد اسانسور شدم و طبقه ی 5 زدم اخرین تک واحدی بود طبقه خونه 85 متری بود که دوتا اتاق بزرگه بر جفتمون خوب بود
در خونه رو باز کردم و بوی غذا به مشامم خورد که اشتهام رو باز کرد....
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
#part2
#diyana
خسته از کاباره زدم بیرون و تاکسی گرفتم و ادرس خونمون رو دادم بهش
سرم را تکیه داد به شیشه ی ماشین
که گوشیم زنگ خورد و اسم پانی خودنمایی کرد بازش کردم و جواب دادم
دیانا :سلام خوااهرر کوچولو
پانیذ:سلام زهرماررر من فقط 2 ازت کوچکترم الان شدم کوچولو
دیانا:بازم برام کوچولوییی تو
پانید:هعیی خدا ولش کن سرکان گیر نداد به نیومدنمم
دیانا:نه بهش گفتم کار داشت نیومد زیاد گیر نداد
پانیذ:دیاا
دیانا؛جانمم
پانیذ:میگم وقتی میرقصی رو سن حسی هیزی مردا بهت دست نمیده
دیانا:چراا ولی خب دیگه مهم نیس عادت کردم...هوییی شام گذاشتی داری با ور ور میکنی
پانید:ارهه انقدر خوشمزست که نگممم اوففف
دیانا :میز رو اماده کن دارم میامم ببینم خواهر دسته گلم چیکار کرده
پانیذ:چشمم جناب
خنده ای کردم و گوشی رو قطع کردم و چشم دوختم به بیرون با پانی تو کاباره کار میکردیم اون قسمت نوشیدنی ها کار میکرد و من رقاص بودم
همیشه رقص رو دوس داشتم ولی با مردن پدر و مادرم تو سن 16 سالگی دیگه کلاسش نرفتم
خانواده ی نه زیاد پولدار نه فقیر حد خودش رو داشت و بعداز مردن پدر و مادرمون پانید خیلی داغون شد ولی بخاطر من که خیلی بهش التماس کردم خودشو سر پا کرد
و با هم درسمون خوندیمم و دانشگاه رفتیم و دست مون تو جیب خودمون بود ولی تا اینکه از دانشگاه جفتمونم اخراج شدیمم اونم برای کاری که نکرده بودیم
قید درس خوندنو زدیم و مشغول کار شدیم پانی 21 سالشه و من 23 شدیم خانواده ی کوچیک خودمون و با هم زندگی خوبی داریم پانی پیشرفت کرد
ماشین گرف مشغول به کار شد
و متوجه شدیم چقدر مستقل شدن حال یه انسان رو خوب میکنه
با صدای راننده به خودم اومدم و پولش رو حساب کردم و پیاده شدم
در اپارتمان 5 طبقه ی تو ترکیه رو باز کردم و وارد اسانسور شدم و طبقه ی 5 زدم اخرین تک واحدی بود طبقه خونه 85 متری بود که دوتا اتاق بزرگه بر جفتمون خوب بود
در خونه رو باز کردم و بوی غذا به مشامم خورد که اشتهام رو باز کرد....
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۹.۳k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.