• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
#part3
#paniz
پارچ دوغ رو گذاشتم رو میز که از پشت کسی بغلم کرد و اون کسی نبود جز دیاا
هینی از ترس کشیدم
پانیذ :خاهر قشنگگ من نمیگی من سکته میکنم خاهر کوچولوم رو دستم میمونه یکم مراعات کن قشنگمم
طلبکارانه نگام کرد
دیانا:اووو چه حرفاا
پانیذ:خلاصه .....الانم برو لباست و دست و صورتتت رو بشور بیا شامی درست کردم من برات
لپم کشید
دیانا:چشمم مامان کوچولو
خنده ای کردم که رفت بر اخرین بار میزو چک کردم که کم و کسری نباشه اولین بارم بود
چون هر سری یه چیزی کم میشد ولی این سری که مزه ای ازش چشیدم
خیلی خوب شده بود
نشستم رو صندلی که دیانا اومدم و نشست سر میز و دستاش رو بهم کوبید
دیانا:خب ببینم مامان کوچولومون چه کرده
چشم غره ای بهش رفتم و براش غذا کشیدم بر خودمم کشیدم و منتظر جوابی از دیا بودم
پانیذ:بخورر دیگهه
دیانا:دارم میخورم دیگه وایساا
قاشق غذا رو گذاشت تو دهنش جویید تا لقمه اش قورت بده نصف عمر شدم
پانید:خب
دیانا:خب جونم برات بگمم انگارر........عالییییی شدههههه
حرف اخرش انقدر بلند گف ترسیده بهش نگا کردم
پانید:کوفتتت ریدمم تو خودمم احمقق
و تند تند شروع کرد به خوردن و تعریف کردن منم لبخندی زدم و مشغول خوردن غذا شدمم
غذامون و که خوردیم با هم شستیم شون انقدر خسته بودم که هرکی رفت اتاق خودش
لباس عوض کردم و دراز کشیدم رو تخت فردا باید میرفتم اموزشگاه بر تدریس زبان علاوه بر کار کردن تو کاباره تو زبانم مشغول کار بودم
که سرگرمم میکرد نگاهم رو دوختم به ماه زیبا تو اسمون دلم یکم شیطنت میخاست راحتی و خوشحالی اگه بشه بریم مرخصی چند روزی یا یه تایمی مرخصی بگیرم برم کنار ساحل
دلم عجیب گرفته بود و هوای بیرون رو میخاست
چشم بستم تا بخابم ولی بعد از این طرف ان طرف شدم خوابیدم .....
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
#part3
#paniz
پارچ دوغ رو گذاشتم رو میز که از پشت کسی بغلم کرد و اون کسی نبود جز دیاا
هینی از ترس کشیدم
پانیذ :خاهر قشنگگ من نمیگی من سکته میکنم خاهر کوچولوم رو دستم میمونه یکم مراعات کن قشنگمم
طلبکارانه نگام کرد
دیانا:اووو چه حرفاا
پانیذ:خلاصه .....الانم برو لباست و دست و صورتتت رو بشور بیا شامی درست کردم من برات
لپم کشید
دیانا:چشمم مامان کوچولو
خنده ای کردم که رفت بر اخرین بار میزو چک کردم که کم و کسری نباشه اولین بارم بود
چون هر سری یه چیزی کم میشد ولی این سری که مزه ای ازش چشیدم
خیلی خوب شده بود
نشستم رو صندلی که دیانا اومدم و نشست سر میز و دستاش رو بهم کوبید
دیانا:خب ببینم مامان کوچولومون چه کرده
چشم غره ای بهش رفتم و براش غذا کشیدم بر خودمم کشیدم و منتظر جوابی از دیا بودم
پانیذ:بخورر دیگهه
دیانا:دارم میخورم دیگه وایساا
قاشق غذا رو گذاشت تو دهنش جویید تا لقمه اش قورت بده نصف عمر شدم
پانید:خب
دیانا:خب جونم برات بگمم انگارر........عالییییی شدههههه
حرف اخرش انقدر بلند گف ترسیده بهش نگا کردم
پانید:کوفتتت ریدمم تو خودمم احمقق
و تند تند شروع کرد به خوردن و تعریف کردن منم لبخندی زدم و مشغول خوردن غذا شدمم
غذامون و که خوردیم با هم شستیم شون انقدر خسته بودم که هرکی رفت اتاق خودش
لباس عوض کردم و دراز کشیدم رو تخت فردا باید میرفتم اموزشگاه بر تدریس زبان علاوه بر کار کردن تو کاباره تو زبانم مشغول کار بودم
که سرگرمم میکرد نگاهم رو دوختم به ماه زیبا تو اسمون دلم یکم شیطنت میخاست راحتی و خوشحالی اگه بشه بریم مرخصی چند روزی یا یه تایمی مرخصی بگیرم برم کنار ساحل
دلم عجیب گرفته بود و هوای بیرون رو میخاست
چشم بستم تا بخابم ولی بعد از این طرف ان طرف شدم خوابیدم .....
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۹.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.