• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
#part4
#leoreza
با غر غر از تخت اومدم پایین و از پله ها رفتم پایین در خونه رو باز کردم که محراب اومد تو
رضا:چخبرته لامصبب زنگ خونه سوختتت
نشست رو مبل
محراب:اعصاب ندارماا
نشستم روبروش
رضا:چیشدهه باز مهشاد بابا بخداا تو وقتی بلد نیستی ناز بکشی چرا رل میزنی تو
محراب:درباره مهشاد نیس
فکرم داشت میرف جاهای دیگه
رضا:مرتیکههه نکنه..گ
حرفم قطع کرد
محراب:من ادمه خیانتم اخه
رضا:خب مث ادم حرف بزنم ببینم چیشده
محراب:ممد
رضا:اوففف تو ارسلان چرا هعی به اون بدبخت میپرین اخهه
محراب:اعصاب نداشت هر چی کثافت کاری بود و سر من خالی کرد
رضا:خب درکش کنینن دیگه مشکل خانواده که داره بهت زور میگه دوس دخترش عسل کارهاش جور نمیشه هر بود الان دووم نمیاورد یه ممد که انقدر صبر داره
محراب:ولش کن دیشب خوش گذاشت
تکیه به مبل دادم
رضا:اره جات خالی .... امشبم میخای دورهم جمع شین
محراب:اره برنامه بچین به ممدم بگو بیاد بزار یکم مغزش تو ارامش باشه
اوکی گفتم بلند شدم رفتم اشپزخونه و قهوه ساز رو زدم وقتی اماده شده تو 2 تا ماگ ریخت
و رفتم پیشش ماگ دادم منم نشستم
رضا:امروز میخام برم کار نیمه تموم شده ام رو تموم کنم
محراب:کدوم کار
پوکر نگاش کردم
رضا:کار تتوم دیگه دستمو که کلا پلمپ کردم این دستمم میخام رینگ دور ساعد بزنم چطوره
محراب:اومم خوب میشه ساعت چند میری
رضا:ساعت 7
محراب:الان 3 عهه
چشام گشاد شد
رضا:چییی
گوشیم برداشتم نگاش کردم یه ربع 4 بود
رضا:وااا مگه دیشب چند رسیدم خونه
محراب:طبق معمول 4 رسیدی تا خرخره ام خوردی
رضا:شایدد مطمئن نیستم
محراب:بیا تو خودتو نمیشناسی ما فقط تو رو میشناسیم
چشم غره ای بهش رفتم و از قهوه ام خوردم تا ساعت 6 با هم حرف میزدیم تیکه مینداختیم
و مث همیشه به هیجا مونم نبود
متین زنگ زد به محراب و رفتش منم اماده شدم برم پیشه تتو کارم .....
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
#part4
#leoreza
با غر غر از تخت اومدم پایین و از پله ها رفتم پایین در خونه رو باز کردم که محراب اومد تو
رضا:چخبرته لامصبب زنگ خونه سوختتت
نشست رو مبل
محراب:اعصاب ندارماا
نشستم روبروش
رضا:چیشدهه باز مهشاد بابا بخداا تو وقتی بلد نیستی ناز بکشی چرا رل میزنی تو
محراب:درباره مهشاد نیس
فکرم داشت میرف جاهای دیگه
رضا:مرتیکههه نکنه..گ
حرفم قطع کرد
محراب:من ادمه خیانتم اخه
رضا:خب مث ادم حرف بزنم ببینم چیشده
محراب:ممد
رضا:اوففف تو ارسلان چرا هعی به اون بدبخت میپرین اخهه
محراب:اعصاب نداشت هر چی کثافت کاری بود و سر من خالی کرد
رضا:خب درکش کنینن دیگه مشکل خانواده که داره بهت زور میگه دوس دخترش عسل کارهاش جور نمیشه هر بود الان دووم نمیاورد یه ممد که انقدر صبر داره
محراب:ولش کن دیشب خوش گذاشت
تکیه به مبل دادم
رضا:اره جات خالی .... امشبم میخای دورهم جمع شین
محراب:اره برنامه بچین به ممدم بگو بیاد بزار یکم مغزش تو ارامش باشه
اوکی گفتم بلند شدم رفتم اشپزخونه و قهوه ساز رو زدم وقتی اماده شده تو 2 تا ماگ ریخت
و رفتم پیشش ماگ دادم منم نشستم
رضا:امروز میخام برم کار نیمه تموم شده ام رو تموم کنم
محراب:کدوم کار
پوکر نگاش کردم
رضا:کار تتوم دیگه دستمو که کلا پلمپ کردم این دستمم میخام رینگ دور ساعد بزنم چطوره
محراب:اومم خوب میشه ساعت چند میری
رضا:ساعت 7
محراب:الان 3 عهه
چشام گشاد شد
رضا:چییی
گوشیم برداشتم نگاش کردم یه ربع 4 بود
رضا:وااا مگه دیشب چند رسیدم خونه
محراب:طبق معمول 4 رسیدی تا خرخره ام خوردی
رضا:شایدد مطمئن نیستم
محراب:بیا تو خودتو نمیشناسی ما فقط تو رو میشناسیم
چشم غره ای بهش رفتم و از قهوه ام خوردم تا ساعت 6 با هم حرف میزدیم تیکه مینداختیم
و مث همیشه به هیجا مونم نبود
متین زنگ زد به محراب و رفتش منم اماده شدم برم پیشه تتو کارم .....
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۸.۴k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.