پارت

پارت ۱۷
ویو ا.ت
صبح با دل‌درد شدیدی از خواب بیدارشدم و یاد دیشب افتادم این سخت ترین رابطه ای بود که داشتیم و بیشتر از همیشه درد داشتم اینم که انگار نه انگار اتفاقی افتاده خوابه پسره...

کوک:انقدر تو مغزت بهم فوش نده(بم ،خوابالو)
ا.ت:وات از کجا فهمید؟؟(تو ذهنش)
کوک بلند شد و رفت حموم بعد ۵مین با حوله اومد بیرون
کوک:چرا بلند نمیشی
ا.ت:این سؤالیه که میپرسی درد دارم(اخرشو اروم گفت)
کوک:(پوزخند)تا تو باشی دیگه همچین کاری نکنی
ا.ت:بهت که گفتم من هیچ ارتباطی باهاش ندارم
کوک:اوهووم حتما اون من بودم که به مهمونیش رفتم و دستشو گرفتم
ا.ت:حوصله ام سر رفته بود برای همین رفتم و اون دستشو گذاشت رو دستم نه من و بعدش تو اومدی و حتی نذاشتی حرفی بزنم
کوک:از این به بعد حق نداری بری بیرون امیدوارم این بار برات درس عبرتی بوده باشه حالام پاشو برو حموم و بیا پایین صبحانتو بخور دیگه هم حرفی راجب اون پسر نمیزنی وگرنه دیگه بهش رحم نمیکنم
و رفت بیرون

رفتم حموم و لباسم رو پوشیدم و داشتم موهامو خشک میکردم که یادم افتاد قرصم رو نخوردن یکی خوردم دیگه اخراشون بود باید یه قوطی دیگه میگرفتم ولی این که نمیزاره برم بیرون اوووف یه بن‌بست دیگه نمیخوام واسه خودمم دردسر درست کنم باید بی سروصدا قرص رو جور کنم
قرصم رو خوردم و بین لباسام مخفیش کردم و رفتم پایین

○⁶ساعت بعد○
مثل همیشه کلافه جلوی تلویزیون نشسته بودم که صدای در اومد اولش فکر کردم کوکه ولی...
دیدگاه ها (۵)

پارت ۱۸ا.ت:مامان!《خانم جانگ یا همون مامان ا.ت رو م.ا مینویسم...

پارت ۱۹《یکمم به کوک سر بزنیم》ویو کوکوقتی درحال خرید اسلحه بو...

پارت ۱۶با سرعتی که کوک داشت رانندگی میکرد زود رسیدن به عمارت...

پارت ۱۵ ویو کوکوقتی فهمیدم ا.ت نیست خیلی عصبی شدم بهش گفتم ن...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۶۹ فیک ازدواج مافیایی

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط