اشتباه من
اشتباه من
پارت۳
کوک.همه دخترا آرزو دارن من برادرشون باشم
ات.حالا من که دلم نمیخاد...از ماشین پیاده شدم
وارد دانشگاه شدم همه داشتن منو نگاه میکردن انگار تا حالا آدم ندیدن
رفتم سمت دفتر مدیر در زدم
مدیر.بفرمایید
ات.رفتم داخل..سلام
مدیر.اوه سلام شما باید خانم جانگ ات باشین درست نمیگم؟
ات.بله خودم هستمم
مدیر.به دانشگاه ما خوش اومدین
اسم کلاستونو میخاین؟
ات.بله
مدیر.کلاسa1 هستین شما
ات.خیلی ممنون..از دفتر مدیر اومدم بیرون رفتم سمت کلاس
تو کلاس نشسته بودم که استاد اومد
استاد.سلام بچه ها
امروز یه دانشجو جدید داریم
دخترم لطفاً بلند شو خودتو معرفی کن
ات.سلام من جانگ ات هستم امیدوارم بتونیم دوستای خوبی باشیم
دوباره نشستم
پرش زمانی بعد از دانشگاه
ات
دانشگاه تموم شد داشتم میرفتم بیرون دیدم راننده اومده دنبالم
رسیدم خونه درو باز کردم رفتم داخل که صدای خنده یه دخترو شنیدم
رفتم توی حال یه دختر با یه لباس باز کنار کوک نشسته بود
این کی بود؟
یه فکر شیطانی به سرم زد،رفتم سمت کوک
ات.سلام اوپا جون
کوک با تعجب چرخید سمتم
کوک.س سلام
دختره.ددی این دیگه کیه؟
ات.عزیزم بهت نگفته من کیم؟
من دوس دخترشم چند وقت دیگه هم قراره ازدواج کنیم
دختره.هق هق جونگکوک خیلی بدی من دوست داشتم
ات
دختره بلند شد رفت کوک هم رفت دنبالش اما دختره به حرفش گوش نکرد
جلوی خنده خودمو گرفته بودم که دیدم کوک با یه قیافه عصبانی اومد سمتم
کوک.این چه کاری بود کردیییی
ات.دوس داشتم ب تو چ
کوک.دختره لجباز
این بازی بود که خودت شروع کردی تو هنوز منو نشناختی
ات
کوک اینو گفت رفت بالا
راستی مامانم کو؟
رفتم آشپزخونه کنار اجوما
ات.اجوما
اجوما.جانم چیزی میخاید؟
ات.نه مامانم کجاست
اجوما.صبح ارباب یه کاری داشت خانوم هم باهاش رفتن
ات.خیله خب مرسی
رفتم سمت اتاقم
یه حموم یک ساعته کردم اومدم بیرون
لباس راحتی پوشیدم موهامو خشک کردم خودمو انداختم رو تخت..اخیشش چقد خسته شدم
ات
با حس اینکه یه چیزی رو صورتمه چشمامو باز کردم دست کشیدم رو صورتم
چیزی که رو صورتم بود رو برداشتم...جیییغغغغغغ سوسکک
پریدم رو تخت که صدای خنده کوک رو شنیدم
پس کار اون بود
از تخت اومدم پایین دوییدم دنبال کوک
داشتم تو خونه دنبالش میکردم اونم از دستم فرار میکرد
همین موقع صدای بسته شدن در اومد
برگشتم دیدم مامانم با جئون برگشتن
ات.مامانن اون منو اذیت میکنه
م.ا.چی؟
کوک.اذیت کجا بود آبجی جون من فقط باهات شوخی کردم
ات.گذاشتن سوسک رو صورت من شوخیه؟
کوک.خب ارهه
جئون.کوک ات رو اذیت نکن پسرم
کوک.چشم بابا هر چی شما بگید...
۱۵لایک
کامنتم بزارین
پارت۳
کوک.همه دخترا آرزو دارن من برادرشون باشم
ات.حالا من که دلم نمیخاد...از ماشین پیاده شدم
وارد دانشگاه شدم همه داشتن منو نگاه میکردن انگار تا حالا آدم ندیدن
رفتم سمت دفتر مدیر در زدم
مدیر.بفرمایید
ات.رفتم داخل..سلام
مدیر.اوه سلام شما باید خانم جانگ ات باشین درست نمیگم؟
ات.بله خودم هستمم
مدیر.به دانشگاه ما خوش اومدین
اسم کلاستونو میخاین؟
ات.بله
مدیر.کلاسa1 هستین شما
ات.خیلی ممنون..از دفتر مدیر اومدم بیرون رفتم سمت کلاس
تو کلاس نشسته بودم که استاد اومد
استاد.سلام بچه ها
امروز یه دانشجو جدید داریم
دخترم لطفاً بلند شو خودتو معرفی کن
ات.سلام من جانگ ات هستم امیدوارم بتونیم دوستای خوبی باشیم
دوباره نشستم
پرش زمانی بعد از دانشگاه
ات
دانشگاه تموم شد داشتم میرفتم بیرون دیدم راننده اومده دنبالم
رسیدم خونه درو باز کردم رفتم داخل که صدای خنده یه دخترو شنیدم
رفتم توی حال یه دختر با یه لباس باز کنار کوک نشسته بود
این کی بود؟
یه فکر شیطانی به سرم زد،رفتم سمت کوک
ات.سلام اوپا جون
کوک با تعجب چرخید سمتم
کوک.س سلام
دختره.ددی این دیگه کیه؟
ات.عزیزم بهت نگفته من کیم؟
من دوس دخترشم چند وقت دیگه هم قراره ازدواج کنیم
دختره.هق هق جونگکوک خیلی بدی من دوست داشتم
ات
دختره بلند شد رفت کوک هم رفت دنبالش اما دختره به حرفش گوش نکرد
جلوی خنده خودمو گرفته بودم که دیدم کوک با یه قیافه عصبانی اومد سمتم
کوک.این چه کاری بود کردیییی
ات.دوس داشتم ب تو چ
کوک.دختره لجباز
این بازی بود که خودت شروع کردی تو هنوز منو نشناختی
ات
کوک اینو گفت رفت بالا
راستی مامانم کو؟
رفتم آشپزخونه کنار اجوما
ات.اجوما
اجوما.جانم چیزی میخاید؟
ات.نه مامانم کجاست
اجوما.صبح ارباب یه کاری داشت خانوم هم باهاش رفتن
ات.خیله خب مرسی
رفتم سمت اتاقم
یه حموم یک ساعته کردم اومدم بیرون
لباس راحتی پوشیدم موهامو خشک کردم خودمو انداختم رو تخت..اخیشش چقد خسته شدم
ات
با حس اینکه یه چیزی رو صورتمه چشمامو باز کردم دست کشیدم رو صورتم
چیزی که رو صورتم بود رو برداشتم...جیییغغغغغغ سوسکک
پریدم رو تخت که صدای خنده کوک رو شنیدم
پس کار اون بود
از تخت اومدم پایین دوییدم دنبال کوک
داشتم تو خونه دنبالش میکردم اونم از دستم فرار میکرد
همین موقع صدای بسته شدن در اومد
برگشتم دیدم مامانم با جئون برگشتن
ات.مامانن اون منو اذیت میکنه
م.ا.چی؟
کوک.اذیت کجا بود آبجی جون من فقط باهات شوخی کردم
ات.گذاشتن سوسک رو صورت من شوخیه؟
کوک.خب ارهه
جئون.کوک ات رو اذیت نکن پسرم
کوک.چشم بابا هر چی شما بگید...
۱۵لایک
کامنتم بزارین
۱۵.۲k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.