مابایا

⁦¯⁠\⁠_مابایا⁦_⁠/⁠¯

part_24
دیانا:
جلوی در اپارتمانی که آدرس داده بود وایساده بودم و داشتم با تردید به زنگ شماره ۸نگاه میکردم.
بعد چند لحظه بلاخره زنگ رو فشار دادم.
که با یه تیک باز شد.
رفتم تو ساختمون و وارد آسانسور شدم.
طبقه ۶رو زدم.
بعد چند مین اسانسور وایساد و من جلوی واحد ارسلان وایسادم.
در باز بود.
وارد خونه شدم و عین اوسکلا صدام رو انداختم تو کلم.
+هی ساب خونه کجای؟
ارسلاااااان کجای تو؟
هیییی
صدای خنده ارسلان از پشت سرم میومد.
برگشتم سمتش که با خنده گفتم.
_سلام
+علیک کجای تو دو ساعت دارم صدا میکنم.
_هیچ جا والا داشتم برای شما صبحانه اماده میکردم خانوم.
+خیلی خوب بکش کنار که گشنمه.
این همه احساس راحتی اونم تو زمان کم اونم با یه مرد خیلی قیر عادی بود ولی من اصلا ازش خجالت نمیکشیدم و راحت میتونستم جلوش شیطنت کنم.
وارد آشپز خونه شیکش شدم.
تم رنگی آشپز خونه یه جورای سیاه سفید بود البته باید بگم تم کل خونه سیا سفید بود.
چشمم به میزی که چیده بود خورد.
+باریکلا کد بانوی هستی برا خودت ها.
واسه یه سال مشکل غذا نداریم.
_کدی بابا از این خبرا نیست.
+ببخشید استاد کدی یعنی چی.؟
_شاید باورش برات سخت باشه اما من خودم هم نمیدونم یعنی چی.
چشم قوری رفتم و گفتم.
+إشک بی إشک.
_ببخشید خانوم رحیمی اینی که گفتی یعنی چی.من مطمئنم فحش دادی.
به سمتش رفتم و لپاش رو گشیدم.
+آفرین پسرم درست حدس زدی بالام جان.
_خا حالا بگو معنیش یعنی چی؟
+معنیش یعنی بد تر از خر اندرستن.
پوکر بهم نگاه کرد که خندیدم و روی صندلی نشستم و با وله شروع به خوردن کردم.
پارت ۲۴
دیدگاه ها (۱۱)

⁦¯⁠\⁠_مابایا⁦_⁠/⁠¯part_25ارسلان :سری تکون دادم و پشت میز نشس...

⁦¯⁠\⁠_مابایا⁦_⁠/⁠¯part_26دیانا:هنوز راه نیفتاده بودم که گوشی...

⁦¯⁠\⁠_مابایا⁦_⁠/⁠¯part_23ارسلان:امروز روز موعوده.روزیه که با...

⁦¯⁠\⁠_مابایا⁦_⁠/⁠¯part_22دیانا:_ببخشید خانوم بلکه آزمایش ما ...

رمان بغلی من پارت ۴۷ارسلان: حله دیانا: آه آه فردا میخوای زن...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۴#

جوجه تیغی عصبانی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط