ویو کوک

ویو کوک

تو دفترم بودم و کار های محموله رو انجام میدادم که آت اومد تو

کوک سلام عزیزم

ات چرا آنقدر این بچه هارو اذیت می‌کنی فکر کن یه نفر جسیکا رو بدزده،اونا هم جای بچه آت بزار نه اینکه برده بچت من نمیخوام دخترم بی رحم بشه یادم میاد اون موقع ها وقتی کاری نداشتی انجام بدی منو میبردی اتاق شکنجه و عذابم می‌دادی

کوک متاسفم عزیزم،اما این بچه ها مال منن و خب کم کم دارن عادت میکنن
،هیچکسم جرعت نداره شاهدخت و بدزده دختر من قرارع مافیا بشه از الان باید بفهمه با کسی که جایگاهش کمه نباید یه جور رفتار کنه

ات باشه ولی من نمیخوام دخترم به اون بچه های بی گناه دستور بده

کوک یکم بگذره درست میشه
ات امیدوارم ،عزیزم من باید برم
کوک خدافظ ملکه من

فردا

ویوکوک

رفتم سمت اتاق جسیکا و بازش کردم
اومد سمتم و گفت

_بلیم پیس بلده هام
+نظرت چیه باهاشون دوست بشی خوشگلم
_نع اونا بلده آن و من ساهدخت
+هی باشه بیا بریم
_باسه

رفتم و قفل هارو باز کردم همه ی بچه ها داشتن گریه میکردم تا منو دیدن ریختن سرم از پاهام میزدن
کوک چه قلطی میکنین
نانسی ازت متنفریم

کم کم داشتم میوفتادم که جسیکا اومد و همشون و زد و اونا بلند شدن و جسیکا رو زدن و بیهوشش کردن رفتم سمتش

کوک دخترم دخترم بیدار شو

برگشتم سمت برده ها

کوک منو میزنید
و رفتم و با لگد همشون و زدم تا اینکه از دهن اما خون ریخت و مرد اگنس بلند شد
اگنس آبجی آبجی جونم بلند شو توروخدا
آماندا وای آبجی نفس بکش

رفتم بالا سرشون

کوک غم اخرتون باشه( پوزخند)
اگنس بی رحم( جیغ) آبجی جونم بیدار سو

جسیکا رو بغل کردم و بردم بیمارستان
دیدگاه ها (۹)

ویو کوکبه بادیگارد گفتم که مارو ببره بیمارستان و رسیدیم شاهد...

ویو کوکبه بادیگارد گفتم که مارو ببره بیمارستان و رسیدیم شاهد...

ویو آتداشتم تو عمارت قدم میزدم که یکی از خدمتکارا اومد سمتمخ...

_بابایی من یه نوچه می‌خواماینارو از فیلم های جاسوسیش دیده ف...

عشق چیز خوبیه پارت ۷ که یهو جونگکوک اومد توی اتاق هی نزدیک و...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط