*love story*PT5
-کمک بدم
+اگه میخوای اره
رفتم کمکش و باهم وسایلاش رو جمع کردیم ناهارمون رو اوردن و ناهارخوردیم بعدشم یکم استراخت کردیم
-ا/ت اگه مشکل نداری من دیگه برم خونه که وسایلام رو جمع کنم؟
+اوهوم حتما...شب میتونی بیای اینجا که فردا از اینجا راه بیوفتیم فرودگاه...چون خونم به فرودگاه خیلی نزدیکه
-باشه میبینمت...
*پرش زمانی*توی کره*
*ا/ت ویو*
وقتی رسیدیم دم در خونه ی شریکی خودمو میجو تلخندی زدم و درو باز کردم و رفتم تو چراغارو روشن کردم و چمدونم رو گذاشتم توی اتاقم به نامجونم گفتم بره توی اتاق میجو روی تخت دراز کشیدم
به اشکام اجازه ی جاری شدن دادم که نامجون اومد دم در اتاق و گفت
-شب کاری داری؟
+اوهوم باید برم پیش خانواده ی میجو
-اهان...مشکلی نداری من برم پیش دوستام؟
+نه اوکیه
-ممنون
+خواهش
*پرش زمانی شب*
لباسام رو عوض کردم(اسلاید دوم)و یه ماشین گرفتم که نامجون(اسلاید دوم) گفت
-الان که دارم میرم خونه ی جین ولی اگه بعدش با بقیه ی بچه ها بریم بار میای؟
+اره البته بستگی به تایمش داره
-اوکی پس میبینمت
+میبینمت
سوار ماشین شدم وادرس خونه ی میجو رو دادم وقتی رسیدم زنگ زدم درم رو که باز کردن...
وقتی رفتم تو مامان میجو اومد سمتم و محکم بغلم کرد و فقط توی بغلم گریه میکرد وقتی اروم تر شد ازم عذرخواه کرد و دعوتم کرد که بشینم براشم چایی اورد و نشست پیشم
^خب دخترم خوبی؟
+ممنون شما خوبین...چان یونگ کجاست...(خواهر میجو)
^توی اتاقشه
+من یه سر برم پیشش
^برو دخترم
رفتم طبقه ی بالا...دیدم در اتاق چان یونگ(&) بستست رفتم در زدم که با داد گفت
&برو نمیخوام با کسی حرف بزنم
فک کنم نمیدونه که من اومدم
+چان یونگ منم ا/ت میتونم بیام تو؟
&ا/ت!!!!!اره بیا
در رو باز کردم و رفتم توی اتاق که دیدم روی تخت نشسته و داره یه ریز اشک میریزه رفتم کنارشو بغلش کردم که گفت
&بابت اون داد اولیه معذرت میخوام نمیدونستم تویی
+اشکال نداره حق داری
&کی اومدی
+امروز صبح
&اهان تا کی اینجایی؟
+نمیدونم یه هفته شایدم یه ماه
&اهان
دستام و دور صورتش قاب کردم و اشکاش رو پاک کردم و گفتم
+من شاید امشب با دوست پسرم وچندتا از دوستاش بریم بار میخوایباهامون بیای؟
&اره اگه مشکلی نداره
+خوبه پس بیا یه سر بریم طبقه ی پایین اگه میخوای
&اره بریم
باهم رفتیم طبقه ی پایین کنار مامانش نشستیم
+خاله جون میشه چان یونگ امشب با من و چندتا از دوستام بیا بار؟
^اره هم اون بزرگ شده هم تو بزرگی فقط لطفا مراقب باش زیاد الکل نخوره چون کار دستمون میده
+باشه حتما
&ممنون
حدود یک ساعت گذشت که نامجون بهم زنگ زد
-الو ا/ت...ما داریم حرکت میکنیم سمت بار میخوای دنبال توهم بیایم؟
+اره اگه براتون زحمتی نیست
-پس ادرس رو بفرست
+اوکی راستی خواهر میجوهم میاد باهامون مشکلی نیست؟
-نه...اوکیه
+الان ادرسو میفرستم
لوکیشن و براش فرستادم و به چان یونگ هم گفتم بره اماده بشه(اسلاد چهارم) وقتی اماده شد از مامانش خداحافظی کردیم و رفتیم دم در که همون موقع جین و نامجون دم در ترمز کردن...جین(%) از ماشین پیاده شد واومد سمتم و گفت
%یا ا/ت اصلا عوض نشدی
+جین توهم همینطوری
-سوار نمیشین؟؟
+چرا اومدیم
سوار ماشین شدیم که بنده کنجکاویم گل کرد
+بقیه ی پسراهم میان؟
-اره
+اهان
-چرا چیکارشون داری؟
+هیچی فقط میخواستم بدونم
-اهان
+اگه میخوای اره
رفتم کمکش و باهم وسایلاش رو جمع کردیم ناهارمون رو اوردن و ناهارخوردیم بعدشم یکم استراخت کردیم
-ا/ت اگه مشکل نداری من دیگه برم خونه که وسایلام رو جمع کنم؟
+اوهوم حتما...شب میتونی بیای اینجا که فردا از اینجا راه بیوفتیم فرودگاه...چون خونم به فرودگاه خیلی نزدیکه
-باشه میبینمت...
*پرش زمانی*توی کره*
*ا/ت ویو*
وقتی رسیدیم دم در خونه ی شریکی خودمو میجو تلخندی زدم و درو باز کردم و رفتم تو چراغارو روشن کردم و چمدونم رو گذاشتم توی اتاقم به نامجونم گفتم بره توی اتاق میجو روی تخت دراز کشیدم
به اشکام اجازه ی جاری شدن دادم که نامجون اومد دم در اتاق و گفت
-شب کاری داری؟
+اوهوم باید برم پیش خانواده ی میجو
-اهان...مشکلی نداری من برم پیش دوستام؟
+نه اوکیه
-ممنون
+خواهش
*پرش زمانی شب*
لباسام رو عوض کردم(اسلاید دوم)و یه ماشین گرفتم که نامجون(اسلاید دوم) گفت
-الان که دارم میرم خونه ی جین ولی اگه بعدش با بقیه ی بچه ها بریم بار میای؟
+اره البته بستگی به تایمش داره
-اوکی پس میبینمت
+میبینمت
سوار ماشین شدم وادرس خونه ی میجو رو دادم وقتی رسیدم زنگ زدم درم رو که باز کردن...
وقتی رفتم تو مامان میجو اومد سمتم و محکم بغلم کرد و فقط توی بغلم گریه میکرد وقتی اروم تر شد ازم عذرخواه کرد و دعوتم کرد که بشینم براشم چایی اورد و نشست پیشم
^خب دخترم خوبی؟
+ممنون شما خوبین...چان یونگ کجاست...(خواهر میجو)
^توی اتاقشه
+من یه سر برم پیشش
^برو دخترم
رفتم طبقه ی بالا...دیدم در اتاق چان یونگ(&) بستست رفتم در زدم که با داد گفت
&برو نمیخوام با کسی حرف بزنم
فک کنم نمیدونه که من اومدم
+چان یونگ منم ا/ت میتونم بیام تو؟
&ا/ت!!!!!اره بیا
در رو باز کردم و رفتم توی اتاق که دیدم روی تخت نشسته و داره یه ریز اشک میریزه رفتم کنارشو بغلش کردم که گفت
&بابت اون داد اولیه معذرت میخوام نمیدونستم تویی
+اشکال نداره حق داری
&کی اومدی
+امروز صبح
&اهان تا کی اینجایی؟
+نمیدونم یه هفته شایدم یه ماه
&اهان
دستام و دور صورتش قاب کردم و اشکاش رو پاک کردم و گفتم
+من شاید امشب با دوست پسرم وچندتا از دوستاش بریم بار میخوایباهامون بیای؟
&اره اگه مشکلی نداره
+خوبه پس بیا یه سر بریم طبقه ی پایین اگه میخوای
&اره بریم
باهم رفتیم طبقه ی پایین کنار مامانش نشستیم
+خاله جون میشه چان یونگ امشب با من و چندتا از دوستام بیا بار؟
^اره هم اون بزرگ شده هم تو بزرگی فقط لطفا مراقب باش زیاد الکل نخوره چون کار دستمون میده
+باشه حتما
&ممنون
حدود یک ساعت گذشت که نامجون بهم زنگ زد
-الو ا/ت...ما داریم حرکت میکنیم سمت بار میخوای دنبال توهم بیایم؟
+اره اگه براتون زحمتی نیست
-پس ادرس رو بفرست
+اوکی راستی خواهر میجوهم میاد باهامون مشکلی نیست؟
-نه...اوکیه
+الان ادرسو میفرستم
لوکیشن و براش فرستادم و به چان یونگ هم گفتم بره اماده بشه(اسلاد چهارم) وقتی اماده شد از مامانش خداحافظی کردیم و رفتیم دم در که همون موقع جین و نامجون دم در ترمز کردن...جین(%) از ماشین پیاده شد واومد سمتم و گفت
%یا ا/ت اصلا عوض نشدی
+جین توهم همینطوری
-سوار نمیشین؟؟
+چرا اومدیم
سوار ماشین شدیم که بنده کنجکاویم گل کرد
+بقیه ی پسراهم میان؟
-اره
+اهان
-چرا چیکارشون داری؟
+هیچی فقط میخواستم بدونم
-اهان
۶.۳k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.