پارت ۳
ویو ا.ت
-از درد کشیدن لذت ببرید (پوزخند)
و از اتاق بیرون رفت و اون دوتا مرد یهو تغییر شکل دادن و............ به ... خو.ناشام تبدیل شدن........خیلی ترسناک بودن با اون دندون های بلند و خونی و چشمای به رنگ خون ..... انقدر رفتیم عقب که به دیوار خوردیم .......
#ولمون...کن
@شما ها وارد قلمرو خوناشام ها شدین و چیزی که متعلق به پادشاه بود و برداشتین و مجازات این مرگ یا برده بودنه
ما که اون سنگ و بهتون دادیم(داد)
@دست زدن به اون خودش یه گناه بزرگ برای شما انسان های بی ارزشه
یه سنگ مگه چقدر ارزش داره که اینجوری میگی
@اون سنگ چیزیه که عشق اول پادشاه اون و بهش داده و خیلی با ارزشه
#خب ما که اون و پس دادیم
@ولی فقط عشق اول پادشاه حق داشت یه اون سنگ دست بزنه
یعنی چی
@یعنی اون دختر مرده و پادشاه شما رو بخاطر دست زدن به اون سنگ میکشه
به لارا نگاه کردم داشت میلرزید حق هم داره ولی......
فقط من به اون سنگ دست زدم کاری با دوستم نداشته باش
@اوک
اون دوتا مرد به سمتم اومدن و شلاق های که به دیوار بسته بود و برداشتن و بهم میزدن خیلی درد داشت نمیتونستم تکون نخورم اون پسره هم لارا رو از اتاق بیرون برد ..... کم کم چشمام داشت سیاهی میرفت و ...........
ویو جونگکوک
بعد از اینکه از اتاق بیرون اومدم به اتاقم رفتم و به عکس هانا نگاه کردم اون دختره که سنگ و برداشته بود شبیه اش بود ولی مطمئن نیستم چون ماسک داشت ......... روی تخت دراز کشیدم که.......
ادامه دارد
شرطا
۵کامنت
۱۴ لایک
-از درد کشیدن لذت ببرید (پوزخند)
و از اتاق بیرون رفت و اون دوتا مرد یهو تغییر شکل دادن و............ به ... خو.ناشام تبدیل شدن........خیلی ترسناک بودن با اون دندون های بلند و خونی و چشمای به رنگ خون ..... انقدر رفتیم عقب که به دیوار خوردیم .......
#ولمون...کن
@شما ها وارد قلمرو خوناشام ها شدین و چیزی که متعلق به پادشاه بود و برداشتین و مجازات این مرگ یا برده بودنه
ما که اون سنگ و بهتون دادیم(داد)
@دست زدن به اون خودش یه گناه بزرگ برای شما انسان های بی ارزشه
یه سنگ مگه چقدر ارزش داره که اینجوری میگی
@اون سنگ چیزیه که عشق اول پادشاه اون و بهش داده و خیلی با ارزشه
#خب ما که اون و پس دادیم
@ولی فقط عشق اول پادشاه حق داشت یه اون سنگ دست بزنه
یعنی چی
@یعنی اون دختر مرده و پادشاه شما رو بخاطر دست زدن به اون سنگ میکشه
به لارا نگاه کردم داشت میلرزید حق هم داره ولی......
فقط من به اون سنگ دست زدم کاری با دوستم نداشته باش
@اوک
اون دوتا مرد به سمتم اومدن و شلاق های که به دیوار بسته بود و برداشتن و بهم میزدن خیلی درد داشت نمیتونستم تکون نخورم اون پسره هم لارا رو از اتاق بیرون برد ..... کم کم چشمام داشت سیاهی میرفت و ...........
ویو جونگکوک
بعد از اینکه از اتاق بیرون اومدم به اتاقم رفتم و به عکس هانا نگاه کردم اون دختره که سنگ و برداشته بود شبیه اش بود ولی مطمئن نیستم چون ماسک داشت ......... روی تخت دراز کشیدم که.......
ادامه دارد
شرطا
۵کامنت
۱۴ لایک
۱.۸k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.