part¹¹³
part¹¹³
مارگارت: مثله همیشه ریز بین!* با خنده
مارگارت بعد از مکثی لب زد: حقیقتش بیمارم وقتی متوجه شد که تو اومدی ترجیح داد ما رو تنها بزاره تا جو مادر پسری باشه* با خنده ی هول
_اها؟* کمی متعجب
_ چه بیمار با شعوری ! مشکلش چیه؟* با خنده
مارگات: ام...یکم افسرده است همین.
جئون سری تکون داد و بعد از برداشتن شیر قهوه ی سردی که توسط منشی روی میز قرار داشت چشمش به پرونده بیماری خورد که روی میز مادرش قرار داشت و کامل باز بود، روی میز نشست و سرش رو خم کرد تا دید بهتری نسبت به پرونده داشته باشه، شروع کرد به روزنامه واری خوندن
پرونده:
نام و نام خانوادگی: کیم ات
سن: ²⁸
جنسیت: زن
وضعیت: اختلا دو قطبی و پشیمانی بعد از عمل
استرس: ¹⁰/¹⁰، عصبانیت: ⁸/¹⁰، افسردگی:+¹⁰/¹⁰( grade3)
گفتگو:.....
قبل از اینکه فرصت خوندن <گفتگو> رو بدست بیاره مارگارت پرونده رو از زیر دست جونگ کوک کشید بیرون؛ گره ای که بین ابرو های جئون ایجاد شده بود محو نشدنی بود
_کجاست؟* جدی و عصبی
مارگارت: اون نمیخواد....
_ گفتم کجاست* داد
مارگارت: صدات رو برای من بالا نبر* داد
_ این پرونده رو برای چی تشکیل دادی؟* عصبی
مارگارت دیگه از این بازی ها خسته شده بود و تحمل چیز های پنهانی رو نداشت پس ترجیح داد قضیه رو با جئون در میون بزاره
مارگارت: اون باید بستری بشه!* آروم و جدی
_منظورت چیه؟* شک
مارگارت: اون تو حالت عادی نیست... اون تو رو تعقیب میکنه، همسایه اته !، زیر نظرت داره و علاوه بر تو باعث فشار روحی روانی خودش میشه! اون دختر اختلالات روانی داره و خطرناکه!
_کجاست؟* بی حس
مارگارت: نمیدونم....از اتاق خارج شد طوری که نبینیش!* کلافه
ویو ات_ a few moments later
وارد اتاق شدم و نگاهی مختصر به اطراف کردم و بعد از حاصل کردن امنیت وارد اتاق شدم ،جلوی مارگارت ادای احترام کوتاهی کردم و لب جمبوندم:+زمان دیگه ای مزاحمتون میشم الان بهتره هرچه سریعتر برم...
شرایط
follow:⁷¹⁵
comments:⁶⁷
مارگارت: مثله همیشه ریز بین!* با خنده
مارگارت بعد از مکثی لب زد: حقیقتش بیمارم وقتی متوجه شد که تو اومدی ترجیح داد ما رو تنها بزاره تا جو مادر پسری باشه* با خنده ی هول
_اها؟* کمی متعجب
_ چه بیمار با شعوری ! مشکلش چیه؟* با خنده
مارگات: ام...یکم افسرده است همین.
جئون سری تکون داد و بعد از برداشتن شیر قهوه ی سردی که توسط منشی روی میز قرار داشت چشمش به پرونده بیماری خورد که روی میز مادرش قرار داشت و کامل باز بود، روی میز نشست و سرش رو خم کرد تا دید بهتری نسبت به پرونده داشته باشه، شروع کرد به روزنامه واری خوندن
پرونده:
نام و نام خانوادگی: کیم ات
سن: ²⁸
جنسیت: زن
وضعیت: اختلا دو قطبی و پشیمانی بعد از عمل
استرس: ¹⁰/¹⁰، عصبانیت: ⁸/¹⁰، افسردگی:+¹⁰/¹⁰( grade3)
گفتگو:.....
قبل از اینکه فرصت خوندن <گفتگو> رو بدست بیاره مارگارت پرونده رو از زیر دست جونگ کوک کشید بیرون؛ گره ای که بین ابرو های جئون ایجاد شده بود محو نشدنی بود
_کجاست؟* جدی و عصبی
مارگارت: اون نمیخواد....
_ گفتم کجاست* داد
مارگارت: صدات رو برای من بالا نبر* داد
_ این پرونده رو برای چی تشکیل دادی؟* عصبی
مارگارت دیگه از این بازی ها خسته شده بود و تحمل چیز های پنهانی رو نداشت پس ترجیح داد قضیه رو با جئون در میون بزاره
مارگارت: اون باید بستری بشه!* آروم و جدی
_منظورت چیه؟* شک
مارگارت: اون تو حالت عادی نیست... اون تو رو تعقیب میکنه، همسایه اته !، زیر نظرت داره و علاوه بر تو باعث فشار روحی روانی خودش میشه! اون دختر اختلالات روانی داره و خطرناکه!
_کجاست؟* بی حس
مارگارت: نمیدونم....از اتاق خارج شد طوری که نبینیش!* کلافه
ویو ات_ a few moments later
وارد اتاق شدم و نگاهی مختصر به اطراف کردم و بعد از حاصل کردن امنیت وارد اتاق شدم ،جلوی مارگارت ادای احترام کوتاهی کردم و لب جمبوندم:+زمان دیگه ای مزاحمتون میشم الان بهتره هرچه سریعتر برم...
شرایط
follow:⁷¹⁵
comments:⁶⁷
۲۲.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.