♡Crazy of love♡ pt6
♡Crazy of love♡ pt6
دیوانهٔ عشق
(ویو ات)
رفتم پیش جیمین نشستم که یکی از بچه ها اومد گفت امروز معلم نمیاد و کلاس شلوغ شد و همه داشتن با بغل دستی هاشون حرف میزدن منم جیمین کنارم بود و دوستی نداشتم بهشون نگا میکردم
§میخای ما هم حرف بزنیم؟
+در مورد چی؟
§خب برات یه چیزی تعریف میکنم
جیمین شروع کرد به تعریف کردن همینجوری که بهش گوش میدادم بهش خیره شده بودم و اونم خیلی کیوت با ذوق برام حرف میزد...همینجوری که بهش خیره شده بودم دیدم که صدایی نمیشنوم
§(با لبخند)اصن شنیدی چی گفتم؟یا کلا داشتی صورتم رو آنالیز میکردی؟
+چ.چی معلومه که نه...داشتم بهت گوش میدادم
§تو حتی نفهمیدی کِی ساکت شدم
+اصن چرا باید صورتتو آنالیز کنم...فک کردی خیلی خوشگلی؟
§خب معلومه...همه دخترای مدرسه روم کراشن...هم خیلی خوشگلم...هم خیلی خوشتیپم
+اعتماد بنفسو
§دروغ که نمیگم...همین الان از هرکی بپرسی میگه بهت
+اوفف خوبه
(ویو جیمین)
داشتم بیرونو نگا میکردم رومو برگردوندم که دیدم ات در حالت خیلی کیوت سرشو روی میز گذاشته و خوابیده...سرمو روی میز گذاشتم و بهش نگا میکردم
(ویو جیهوپ)
داشتم با گوشیم ور میرفتم که چشمم به جیمین و ات افتاد...ات خوابش برده بود و جیمینم با یه حالت عجیبی بهش نگا میکرد...نکنه بهش حسی داره؟!
(ویو ات)
نمیدونم چطور شد همینکه سرمو روی میز گذاشتم خوابم برد...چشمامو باز کردم که دیدم جیمین بهم خیره شده که فوری سرشو بالا برد...رومو برگردوندم که دیدم جیهوپم با حرص بهمون نگا میکنه و جونگکوک و نامجونم میخندن بهمون
فک کنم جیهوپ حسودیش شده بود...شایدم غیرتی شده😁
خودمو به اون راه زدم و شروع کردم به نوشتن...اونام رفتن سر جاشون
+چ.چرا اونجوری بهم ن.نگا میکردی؟
§خ.خب...خیلی کیوت خوابت برده بود
+اها
§فک کنم جیهوپ یکم عصبانی شد
+اوهوم...نگران نباش حلش میکنم...ما که چیزی بینمون نیست
§اره...البته فعلا (زیر لب)
+چیزی گفتی؟
§نه همینکارو کن
زنگ تفریح رفتم بوفه که جیهوپ اومد پیشم
$چرا اونطوری داشت نگات میکرد؟
+من چه میدونم خوابم برده بود
$بهش بگو دیگه اینکارو نکنه...یا خودم میگم
+خیلی خب باشه...حالا چرا عصبانی میشی
$عصبانی نشدم که...خیلیم خونسردم
+(میخنده)خیلی خب خونسردی😂
ادامه دارد...
دیوانهٔ عشق
(ویو ات)
رفتم پیش جیمین نشستم که یکی از بچه ها اومد گفت امروز معلم نمیاد و کلاس شلوغ شد و همه داشتن با بغل دستی هاشون حرف میزدن منم جیمین کنارم بود و دوستی نداشتم بهشون نگا میکردم
§میخای ما هم حرف بزنیم؟
+در مورد چی؟
§خب برات یه چیزی تعریف میکنم
جیمین شروع کرد به تعریف کردن همینجوری که بهش گوش میدادم بهش خیره شده بودم و اونم خیلی کیوت با ذوق برام حرف میزد...همینجوری که بهش خیره شده بودم دیدم که صدایی نمیشنوم
§(با لبخند)اصن شنیدی چی گفتم؟یا کلا داشتی صورتم رو آنالیز میکردی؟
+چ.چی معلومه که نه...داشتم بهت گوش میدادم
§تو حتی نفهمیدی کِی ساکت شدم
+اصن چرا باید صورتتو آنالیز کنم...فک کردی خیلی خوشگلی؟
§خب معلومه...همه دخترای مدرسه روم کراشن...هم خیلی خوشگلم...هم خیلی خوشتیپم
+اعتماد بنفسو
§دروغ که نمیگم...همین الان از هرکی بپرسی میگه بهت
+اوفف خوبه
(ویو جیمین)
داشتم بیرونو نگا میکردم رومو برگردوندم که دیدم ات در حالت خیلی کیوت سرشو روی میز گذاشته و خوابیده...سرمو روی میز گذاشتم و بهش نگا میکردم
(ویو جیهوپ)
داشتم با گوشیم ور میرفتم که چشمم به جیمین و ات افتاد...ات خوابش برده بود و جیمینم با یه حالت عجیبی بهش نگا میکرد...نکنه بهش حسی داره؟!
(ویو ات)
نمیدونم چطور شد همینکه سرمو روی میز گذاشتم خوابم برد...چشمامو باز کردم که دیدم جیمین بهم خیره شده که فوری سرشو بالا برد...رومو برگردوندم که دیدم جیهوپم با حرص بهمون نگا میکنه و جونگکوک و نامجونم میخندن بهمون
فک کنم جیهوپ حسودیش شده بود...شایدم غیرتی شده😁
خودمو به اون راه زدم و شروع کردم به نوشتن...اونام رفتن سر جاشون
+چ.چرا اونجوری بهم ن.نگا میکردی؟
§خ.خب...خیلی کیوت خوابت برده بود
+اها
§فک کنم جیهوپ یکم عصبانی شد
+اوهوم...نگران نباش حلش میکنم...ما که چیزی بینمون نیست
§اره...البته فعلا (زیر لب)
+چیزی گفتی؟
§نه همینکارو کن
زنگ تفریح رفتم بوفه که جیهوپ اومد پیشم
$چرا اونطوری داشت نگات میکرد؟
+من چه میدونم خوابم برده بود
$بهش بگو دیگه اینکارو نکنه...یا خودم میگم
+خیلی خب باشه...حالا چرا عصبانی میشی
$عصبانی نشدم که...خیلیم خونسردم
+(میخنده)خیلی خب خونسردی😂
ادامه دارد...
۸.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.