پارت ۵ ( من عاشق کدوم بشم) اگه غلط دیکته دیدید ببخشید
از زبان رین *
یهو کتاب بسته شد
رین: عجیبه باز نمیشه
افمائو: الان چیکار کنیم
رین : میریم خون
کم: ینی همینجوری از سر این قضیه میگذریم؟
رین: آره مهم نیست خیلی و من این کتابو با خودم میبرم دوست دارم بدونم چه مزخرفات دیگه ای تو خودش داره
افمائو: امکان داره مهم باشه
رین: نیست نگران نباش
بعد همه رفتن خونه هاشون و من خونم هنوز کامل نبود نشستم دوباره سعی کردم کتاب رو باز کنم که باز نشد اون طوله سگ اومد تو بغلم سرشو خاروندم کم کم خوابم برد
از زبان گارف*
داشتم میرفتم سمت خونم که ی خونه ی تازه ساخت دیدم که نا کامل بود به توش نمیخواستم نگاه کنم چون فضولیه ولی نتونستم نگاه نکنم ... که با چیزی که دیدم ی لحظه محو نگاه کردنش شدم ... چقدر خوشگل بود .... ولی رو زمین اخه ... سریع دویدم و رفتم خونه و ی تخت آوردم ک گذاشتم زمین تو خونه و ی دستمو انداختم زیر پاهاش و یکی رو تکیه دادم به کمرش و گذاشتمش رو تخت آروم پتو رو کشیدم روش و ی چند تا تورچ کنارش گذاشتم که گرم بمونه ولی واقعا دمای بدنش گرمه و مثل پر سبکه... ولش کردم و رفتم خونه ولی مگه میتونستم بخوابم
فردا صبح از زبان رین *
صبح با لیس زده شدن صورتم بیدار شدم و سگ رو با دوتا دستام بالا گرفتم ... وایسا تخت ؟ ... تخت سفید ؟ نمیدونم ینی چی ... بلند شدم و خونه رو کامل کردم و تخت رو کندم و گذاشتم تو چست و ی تخت برای خودم ساختم و با سیب زمینی ها و بقیه مواردی که داشتم پشت خونم ی فارم درست کردم تا وقتی که همه بیدار بشن و رفتم بیرون چون واقعا نمیدونستم چیکار کنم رفتم ببینم برنامه ی ارن چیه شاید بتونم بهش کمک کنم ... همین داشتم راه میرفتم که رسیدم دیدم کی سی ، اف و کم دور ارن رو گرفتن و ارن هم انگار دو دله راجب ی چیزی ...
چند دقیقه پیش از زبان افمائو*
امروز با کی سی و کم بلند شدیم رفتیم که برای رین دویت پسر جور کنیم و ارم باید با ارن صحبت کنیم ی جا گیرش آوردیم
افمائو: ارن ... ارن ... سلام
ارن: سلام اف ... سلام دخترا چیزی شده ؟
کی سی: ببینم خواهرت دوست پسر داره ؟
ارن: چی؟ رین ؟ نه بابا چطور مگه ؟
کم: میبینی الان
داشتم میرفتم نزدیکشون که دیدم کی سی داد زد
کی سی: همه ی پسرا ی سینگل سرور ما اینجا ی دختر سینگل داریم که اتفاقا براش دنبال دوست پسریم
دیدم چند تا پسر اومدن
گارف: ام چه خبره؟
جین: چیه شما ها دارید داد و بیداد میکنید ؟
ایین: چی شده کی دنبال دوست پسر میگرده ؟
پیرس: چه خبره ؟
ارن: اوه نه نه نه عمرا اصلا را نداره خواهر من با اینا نه نه نه نه
افمائو: اوه رین سلام
سرمو تکون دادم
جین : اوه هو هو ببینم اون دنبال دوست پسره ؟
من: صد در صد نیستم
گارف : اون ما همو نمیشناسیم من گارفم...
من : رین
#افمائو#ماینکرفت
یهو کتاب بسته شد
رین: عجیبه باز نمیشه
افمائو: الان چیکار کنیم
رین : میریم خون
کم: ینی همینجوری از سر این قضیه میگذریم؟
رین: آره مهم نیست خیلی و من این کتابو با خودم میبرم دوست دارم بدونم چه مزخرفات دیگه ای تو خودش داره
افمائو: امکان داره مهم باشه
رین: نیست نگران نباش
بعد همه رفتن خونه هاشون و من خونم هنوز کامل نبود نشستم دوباره سعی کردم کتاب رو باز کنم که باز نشد اون طوله سگ اومد تو بغلم سرشو خاروندم کم کم خوابم برد
از زبان گارف*
داشتم میرفتم سمت خونم که ی خونه ی تازه ساخت دیدم که نا کامل بود به توش نمیخواستم نگاه کنم چون فضولیه ولی نتونستم نگاه نکنم ... که با چیزی که دیدم ی لحظه محو نگاه کردنش شدم ... چقدر خوشگل بود .... ولی رو زمین اخه ... سریع دویدم و رفتم خونه و ی تخت آوردم ک گذاشتم زمین تو خونه و ی دستمو انداختم زیر پاهاش و یکی رو تکیه دادم به کمرش و گذاشتمش رو تخت آروم پتو رو کشیدم روش و ی چند تا تورچ کنارش گذاشتم که گرم بمونه ولی واقعا دمای بدنش گرمه و مثل پر سبکه... ولش کردم و رفتم خونه ولی مگه میتونستم بخوابم
فردا صبح از زبان رین *
صبح با لیس زده شدن صورتم بیدار شدم و سگ رو با دوتا دستام بالا گرفتم ... وایسا تخت ؟ ... تخت سفید ؟ نمیدونم ینی چی ... بلند شدم و خونه رو کامل کردم و تخت رو کندم و گذاشتم تو چست و ی تخت برای خودم ساختم و با سیب زمینی ها و بقیه مواردی که داشتم پشت خونم ی فارم درست کردم تا وقتی که همه بیدار بشن و رفتم بیرون چون واقعا نمیدونستم چیکار کنم رفتم ببینم برنامه ی ارن چیه شاید بتونم بهش کمک کنم ... همین داشتم راه میرفتم که رسیدم دیدم کی سی ، اف و کم دور ارن رو گرفتن و ارن هم انگار دو دله راجب ی چیزی ...
چند دقیقه پیش از زبان افمائو*
امروز با کی سی و کم بلند شدیم رفتیم که برای رین دویت پسر جور کنیم و ارم باید با ارن صحبت کنیم ی جا گیرش آوردیم
افمائو: ارن ... ارن ... سلام
ارن: سلام اف ... سلام دخترا چیزی شده ؟
کی سی: ببینم خواهرت دوست پسر داره ؟
ارن: چی؟ رین ؟ نه بابا چطور مگه ؟
کم: میبینی الان
داشتم میرفتم نزدیکشون که دیدم کی سی داد زد
کی سی: همه ی پسرا ی سینگل سرور ما اینجا ی دختر سینگل داریم که اتفاقا براش دنبال دوست پسریم
دیدم چند تا پسر اومدن
گارف: ام چه خبره؟
جین: چیه شما ها دارید داد و بیداد میکنید ؟
ایین: چی شده کی دنبال دوست پسر میگرده ؟
پیرس: چه خبره ؟
ارن: اوه نه نه نه عمرا اصلا را نداره خواهر من با اینا نه نه نه نه
افمائو: اوه رین سلام
سرمو تکون دادم
جین : اوه هو هو ببینم اون دنبال دوست پسره ؟
من: صد در صد نیستم
گارف : اون ما همو نمیشناسیم من گارفم...
من : رین
#افمائو#ماینکرفت
- ۳.۰k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط