عشق خشن من ❤️ پارت 29
چشمم روشن من این همه زحمت می کشند ولی نه کامت میزارین نه لایک می کنید🥺این حق من نبود😭😂
.
.
.
.
.
.
ویو ا.ت
صبح از خواب بیدار شدم یه دوش گرفتم رفتم پایین صبحانه خوردم و به سمت آرایشگاه رفتم چند نفری ریخته بودن رو سرم و داشتن آمادم می کردن من اصلا خوشحال نبودم خیلی ناراحت بودم
آرایشگر:عروس خانم تموم شد
تو آینه به خودم نگاه کردم
+ممنون
رفتم لباسم رو پوشیدم و منتظر چا اون وو بود
ویو چا اون وو
صبح زود رفتم آرایشگاه بعد چند دقیقه آماده شدم و سوار ماشین شدم و رفتم سمت آرایشگاه ا.ت به آرایشگاه رسیدم وارد سالن شدم ا.ت هم از پله ها پایین می آمد شبیه فرشته ها شده بود نمی تونستم ازش چشم بر دارم چرا قلبم تند تند می زند با هر قدمی که بهم نزدیک می شد قبلم تند تر می شد آمد جلوم وایستادم محوش بود که با صدای به خودم آمدم
آرایشگر :آقا داماد آقا داماد ..اقای لی حواستون کجاست
_آ ببخشید .. بریم
+......
آرایشگر:آقا داماد بجوری محو تون شده بود ها عروس خانم
+لبخندی تلخ
دست ا.ت رو گرفتیم و از آرایشگاه به سمت آتلیه رفتیم عکس گرفتیم عکاس گفت:کمر عروس خانم رو بگیر و یه بوس هم داشته باشید
+نمیشه یه ژست دیگه
ع:این از ژست های پر طرف داره ولی اگه می خواهید یه ژست دیگه
_نه همین خوبه
+اما.......
نذاشتم ا.ت حرف بزنه سریع کمرش رو گرفتم و لبام رو روی لباش قرار دادم
ع:واو چه عکس زیبایی شد
ا.ت تو شوک بود ولی چیزی نگفت . طعم لباش خیلی خوشمزه بود بعد از چند تا ژست دیگه از آتلیه به سمت تالار رفتیم .....
ویو ا.ت
تو سالن منتظرش بود که بهم گفت آمده رفتم پایین خیلی خوشتیپ شده بود اما باشه سرد رفتار کردم نمی دونم چرا نمی خواستم بدون که خیلی هیجان دارم اونم محوش شده بود خدایی خیلی خوشگل شده بودم بعد از اونجا رفتیم آتلیه و عکاسی بهمون گفت همه دیگرو ببوسیم من قبول نکردم اما چا اون وو سریع کمرم رو گرفت و لبام روبوسید خیلی شوکه شده بودم بعد به تالار رفیتم کل راه رو یه کلمه هم حرف نزدم
ویو راوی
وارد تالار شدن همه براشون دست زدن بعد رفتن جایگاه عقد که عاقد گفت:خانم کیم ا.ت من وکیلم که شما رو به عقد آقای لی چا اون وو در بیارم
+ب بله
همه دست زدن
عاقد:آقای لی چا اون وو بنده وکیلم که شما رو به عقد خانم کیم ا.ت در بیارم
_بله
همه دست زدن
عاقد :من شما رو با اختیاراتی که دارم زن و شو هر اعلام می کنم . الان می تونید عروس رو ببوسید
همینطوری بهم نگاه می کردن که همه با هم گفت
:به بوش به بوسش به بوسش
به یه بوسه کوچیکی روی لب های هم گذاشتن و سریع از هم جدا شدن بعد نو بت رقص شد رفتن وسط تالار رو باهم رقصیدن چا اون وو یه دستشو روی کمر ا.ت و با دست دیگرش دست ا.ت رو گرفته بود
ا.ت هم دستش رو روی شانه های چا اون وو گذاشته بود . به چشمان هم خیره شده بودن ذهن ا.ت(خدای الان چی میشه دارم با مردی ازدواج می کنم که اصلا دوستم نداری حتا شاید ازم متنفر باشه زندگیمون چی میشه.) ذهن چا اون وو(فکر کنم یه حس های به ا.ت پیدا کردم ولی اون ازم متنفره یعنی زندگیمون چی میشه با کسی که دوستم نداری ازدواج کردم هم زندگی خودم رو سیاه کردم هم مال ا.ت رو )بعد که رقص تموم شد دوباره رفتن جایگاه سوجین و جونگ کوک با هم رفتن پیش شون
&دوست جون چقدر خوشگل شدی مبارک باشه ایشالا به پای هم پیر شین
+ممنون عزیزم (هم رو بغل کردن)
÷به جمع ما خوش آمدی زن داداش ، داداش مبارک باشه
_ممنون داداش
+مرسی راستی تو هم به جمع ما خوش آمدی یه چشمک بهش زد
÷ممنون و خندید
_چرا مگه چی شد
÷خوب منو سوجین باهم رابطه داریم
_واقعا چرا بهم نگفتی
چا اون وو رو به سوجین کرد
_مبارکه زن داداش
&ممنون رئیس
_لازم نیست بیرون از شرکت رئیس صدام کنی با اسم صدام کن
&اما رئیس
_اما ولی نداریم هم شوهر خواهرت شدم هم برادر شو هرت
&باشه رئیس. آااا چا اون وو
با هم دیگه خندیدن. کم کم مهمونا رفتن و فقط اونا مونده بودم خانوادهاشون بعد از.ت و چا اون وو به طرف خونشون رفتن و .......
ادامه داره
بچه ها لایک کنید اصلا حمایت نمی کنید ها خوب منم آدم دلم لایک و کامنت می خواد😭🥺😅
.
.
.
.
.
.
ویو ا.ت
صبح از خواب بیدار شدم یه دوش گرفتم رفتم پایین صبحانه خوردم و به سمت آرایشگاه رفتم چند نفری ریخته بودن رو سرم و داشتن آمادم می کردن من اصلا خوشحال نبودم خیلی ناراحت بودم
آرایشگر:عروس خانم تموم شد
تو آینه به خودم نگاه کردم
+ممنون
رفتم لباسم رو پوشیدم و منتظر چا اون وو بود
ویو چا اون وو
صبح زود رفتم آرایشگاه بعد چند دقیقه آماده شدم و سوار ماشین شدم و رفتم سمت آرایشگاه ا.ت به آرایشگاه رسیدم وارد سالن شدم ا.ت هم از پله ها پایین می آمد شبیه فرشته ها شده بود نمی تونستم ازش چشم بر دارم چرا قلبم تند تند می زند با هر قدمی که بهم نزدیک می شد قبلم تند تر می شد آمد جلوم وایستادم محوش بود که با صدای به خودم آمدم
آرایشگر :آقا داماد آقا داماد ..اقای لی حواستون کجاست
_آ ببخشید .. بریم
+......
آرایشگر:آقا داماد بجوری محو تون شده بود ها عروس خانم
+لبخندی تلخ
دست ا.ت رو گرفتیم و از آرایشگاه به سمت آتلیه رفتیم عکس گرفتیم عکاس گفت:کمر عروس خانم رو بگیر و یه بوس هم داشته باشید
+نمیشه یه ژست دیگه
ع:این از ژست های پر طرف داره ولی اگه می خواهید یه ژست دیگه
_نه همین خوبه
+اما.......
نذاشتم ا.ت حرف بزنه سریع کمرش رو گرفتم و لبام رو روی لباش قرار دادم
ع:واو چه عکس زیبایی شد
ا.ت تو شوک بود ولی چیزی نگفت . طعم لباش خیلی خوشمزه بود بعد از چند تا ژست دیگه از آتلیه به سمت تالار رفتیم .....
ویو ا.ت
تو سالن منتظرش بود که بهم گفت آمده رفتم پایین خیلی خوشتیپ شده بود اما باشه سرد رفتار کردم نمی دونم چرا نمی خواستم بدون که خیلی هیجان دارم اونم محوش شده بود خدایی خیلی خوشگل شده بودم بعد از اونجا رفتیم آتلیه و عکاسی بهمون گفت همه دیگرو ببوسیم من قبول نکردم اما چا اون وو سریع کمرم رو گرفت و لبام روبوسید خیلی شوکه شده بودم بعد به تالار رفیتم کل راه رو یه کلمه هم حرف نزدم
ویو راوی
وارد تالار شدن همه براشون دست زدن بعد رفتن جایگاه عقد که عاقد گفت:خانم کیم ا.ت من وکیلم که شما رو به عقد آقای لی چا اون وو در بیارم
+ب بله
همه دست زدن
عاقد:آقای لی چا اون وو بنده وکیلم که شما رو به عقد خانم کیم ا.ت در بیارم
_بله
همه دست زدن
عاقد :من شما رو با اختیاراتی که دارم زن و شو هر اعلام می کنم . الان می تونید عروس رو ببوسید
همینطوری بهم نگاه می کردن که همه با هم گفت
:به بوش به بوسش به بوسش
به یه بوسه کوچیکی روی لب های هم گذاشتن و سریع از هم جدا شدن بعد نو بت رقص شد رفتن وسط تالار رو باهم رقصیدن چا اون وو یه دستشو روی کمر ا.ت و با دست دیگرش دست ا.ت رو گرفته بود
ا.ت هم دستش رو روی شانه های چا اون وو گذاشته بود . به چشمان هم خیره شده بودن ذهن ا.ت(خدای الان چی میشه دارم با مردی ازدواج می کنم که اصلا دوستم نداری حتا شاید ازم متنفر باشه زندگیمون چی میشه.) ذهن چا اون وو(فکر کنم یه حس های به ا.ت پیدا کردم ولی اون ازم متنفره یعنی زندگیمون چی میشه با کسی که دوستم نداری ازدواج کردم هم زندگی خودم رو سیاه کردم هم مال ا.ت رو )بعد که رقص تموم شد دوباره رفتن جایگاه سوجین و جونگ کوک با هم رفتن پیش شون
&دوست جون چقدر خوشگل شدی مبارک باشه ایشالا به پای هم پیر شین
+ممنون عزیزم (هم رو بغل کردن)
÷به جمع ما خوش آمدی زن داداش ، داداش مبارک باشه
_ممنون داداش
+مرسی راستی تو هم به جمع ما خوش آمدی یه چشمک بهش زد
÷ممنون و خندید
_چرا مگه چی شد
÷خوب منو سوجین باهم رابطه داریم
_واقعا چرا بهم نگفتی
چا اون وو رو به سوجین کرد
_مبارکه زن داداش
&ممنون رئیس
_لازم نیست بیرون از شرکت رئیس صدام کنی با اسم صدام کن
&اما رئیس
_اما ولی نداریم هم شوهر خواهرت شدم هم برادر شو هرت
&باشه رئیس. آااا چا اون وو
با هم دیگه خندیدن. کم کم مهمونا رفتن و فقط اونا مونده بودم خانوادهاشون بعد از.ت و چا اون وو به طرف خونشون رفتن و .......
ادامه داره
بچه ها لایک کنید اصلا حمایت نمی کنید ها خوب منم آدم دلم لایک و کامنت می خواد😭🥺😅
۷.۷k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.