عشق خشن من ❤️ پارت 31
سلام گایز ببخشید که دیر گذاشتم معذرت می خواهم❤️
اسلاید دوم لباس خواب ا.ت
اسلاید سوم لباس خواب چا اون وو
ویو راوی
شب شد و سکوت تمام خونه رو فرا گرفته بود ا.ت در یکی از اتاق ها و چا اون وو در اتاق دیگری خوابیده بودن نصف شب بود که ا.ت با ترس از خواب بیدار شد . آنقدر ترسیده بود که نمی تونست بخوابه بلند شد و چراغ های اتاق رو روشن کرد ولی باز هم ترس تمام وجودش رو گرفته کابوسی دیده بود که نمی توانست آن را فراموش کند خود را زیر پتو پنهان کرد ولی بازهم می ترسیدم هر کاری کرد نه توانست به ترسش غلبه کند تصمیم گرفت که به اتاق اون وو بر ورد و امشب را اونجا بخوابد.
ویو ا.ت
+آوی خدا نمی تونن بخواب یه امشب رو پیش اون رو مخ می خوایم اره قرار نیست که بخاطر اینکه باشه سر لج دارم از ترس سکته کنم فقط همین امشب رو کنارش می خوابم
بدو بدو به سمت اتاق چا اون وو رفتم چشمام رو گرفته بودم و می دویدم به اتاقش رسیدم بدون در زدن وارد شدم و پشتم رو به در تکیه دادم و یه نفس عمیق کشیدم که با چا اون وو نیمه برهنه رو به رو شدم متعجب نگاهم می کرد سریع برگشتم و..
+معذرت می خواهم
_چی شد اینجا چیکار می کنی
+خوب..... راستش ...م . من
_تو چی زودباش بگو چرا لکنت گرفته (اروم)دختر احمق
برگشتم سمتش
+احمق خودتی مجبور شدم و آمدم
_که مجبور شد اون وقت چرا
+خوب ..... ترسیدم
_ترسیده (شروع به خندیدن کرد)
+چرا می خندی خوب کابوس دیدم و ترسیدم آمدم اینجا که بهت بگم..
_باشه بیا امشب رو پیش من بخوام
+سرخ شده😳
چا اون وو رفت خودشو ولع کرد روی تخت منم همینجوری داشتم نگاهش می کردم
_چیه می خوای تا صبح اونجا وایستی
+خوب نه اما تو .... می خوای لغت بخوابی
_اره
+نمیشه یه لباس به پوشی
_نه
(زیر لب)+بیشعور
_شنیدمممم
+گفتم که بسنویی
_ایششش دختر احمق
+آنقدر به من نگو احمق
_احمق
+اوفففف 😤
_اگه نه می خوای بخوابی برو پی کارت من خوابم میاد
بعد اون حرفش برگشت و خوابید منم با عصبانیت رفتم کنارش نشستم . روی تخت دراز کشیدم و ازش فاصله گرفتم که چراغ و خاموش کرد . یکم ترسیدم اما خودم رو کنترل کردم و چشمام رو بستم که یه دفعه صدای چیزی آمد از ترس محکم چا اون وو رو بغل کردم و........
ادامه دارد
اسلاید دوم لباس خواب ا.ت
اسلاید سوم لباس خواب چا اون وو
ویو راوی
شب شد و سکوت تمام خونه رو فرا گرفته بود ا.ت در یکی از اتاق ها و چا اون وو در اتاق دیگری خوابیده بودن نصف شب بود که ا.ت با ترس از خواب بیدار شد . آنقدر ترسیده بود که نمی تونست بخوابه بلند شد و چراغ های اتاق رو روشن کرد ولی باز هم ترس تمام وجودش رو گرفته کابوسی دیده بود که نمی توانست آن را فراموش کند خود را زیر پتو پنهان کرد ولی بازهم می ترسیدم هر کاری کرد نه توانست به ترسش غلبه کند تصمیم گرفت که به اتاق اون وو بر ورد و امشب را اونجا بخوابد.
ویو ا.ت
+آوی خدا نمی تونن بخواب یه امشب رو پیش اون رو مخ می خوایم اره قرار نیست که بخاطر اینکه باشه سر لج دارم از ترس سکته کنم فقط همین امشب رو کنارش می خوابم
بدو بدو به سمت اتاق چا اون وو رفتم چشمام رو گرفته بودم و می دویدم به اتاقش رسیدم بدون در زدن وارد شدم و پشتم رو به در تکیه دادم و یه نفس عمیق کشیدم که با چا اون وو نیمه برهنه رو به رو شدم متعجب نگاهم می کرد سریع برگشتم و..
+معذرت می خواهم
_چی شد اینجا چیکار می کنی
+خوب..... راستش ...م . من
_تو چی زودباش بگو چرا لکنت گرفته (اروم)دختر احمق
برگشتم سمتش
+احمق خودتی مجبور شدم و آمدم
_که مجبور شد اون وقت چرا
+خوب ..... ترسیدم
_ترسیده (شروع به خندیدن کرد)
+چرا می خندی خوب کابوس دیدم و ترسیدم آمدم اینجا که بهت بگم..
_باشه بیا امشب رو پیش من بخوام
+سرخ شده😳
چا اون وو رفت خودشو ولع کرد روی تخت منم همینجوری داشتم نگاهش می کردم
_چیه می خوای تا صبح اونجا وایستی
+خوب نه اما تو .... می خوای لغت بخوابی
_اره
+نمیشه یه لباس به پوشی
_نه
(زیر لب)+بیشعور
_شنیدمممم
+گفتم که بسنویی
_ایششش دختر احمق
+آنقدر به من نگو احمق
_احمق
+اوفففف 😤
_اگه نه می خوای بخوابی برو پی کارت من خوابم میاد
بعد اون حرفش برگشت و خوابید منم با عصبانیت رفتم کنارش نشستم . روی تخت دراز کشیدم و ازش فاصله گرفتم که چراغ و خاموش کرد . یکم ترسیدم اما خودم رو کنترل کردم و چشمام رو بستم که یه دفعه صدای چیزی آمد از ترس محکم چا اون وو رو بغل کردم و........
ادامه دارد
۷.۵k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.