• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part58
#paniz
ناهار کنار هم خوردیم و الان کنار هم حرف میزدیم مث یه خانواده
انگار با اومدن دو نفر دوستای بیشتری پیدا کرده بودیم
چرا من و دیا قبلا به فکر این چیزا نبودیم البته این خونواده ای که من میگم بر یه مدت زود گذره
پوزخنده ای به خودم زدم ولی جای قشنگش اینجا بود که دوستای دیگه هم دارم که پیداشون کرده بودم
و بلکه من دارم به دوستم کمک میکنم در این مورد چه اشکالی داشت مگه
با گرمای دست راست رضا که دست چپم رو گرفته بود از افکارم اومدم بیرون
نگاهی کردم که نه دیا بود نه ارسلان
پانیذ: اینا کجا رفتن
چشمکی زد
رضا: تو تراسن . تو خودت چته چرا تو خودتی به چی فک میکنی
پانیذ: هیچی بابا
رضا: یچی هس ولی هر موقع خواستی بهم بگو
سری تکون دادم و بلند شدم
پانیذ : من برم اماده شم
رضا: منم بیام
با چشای گرد شده نگاش کردم که تک خنده ای کرد
رضا: منطورم اینکه تا اماده شی منم یکم بخابم
باشه ای گفتم که رفتیم اتاق همینجور که میرفت سمت تخت
پانیذ: میخابی لباست چروک نمیشع
دکمه های لباسش رو باز کرد و درش اورد و انداخت رو دسته ی کاناپه ی
دو نفره اتاقم
رضا: چروک نمیشه
رو تخت دراز کشید ساعدش رو گذاشت رو صورتش
پوفی کشیدم
ابی زدم به صورتم و نشستم رو میز ارایشم زیر لب زمزمه کردم
پانیذ: فعلا هر چقدر صورتم طبیعی باشه بهتر
بعد از کرم هایی که قبل از ارایشم میزدم ، زدم و کانسیلر برداشتم جاهای مورد نظرم زدم و فیدش کردم
یه خط چشم ساده کشیدم و ریمل زدم
رژگونه ام رو برداشتم زدم بلند شدم
تا لباسی که میخام رو بردارم از کمد
رژم اخر میزدم
یه ست داشتم که شلوار پارچه ای دم پا گشاد بود با یه شومیز سفید که تا بالا ی رونم بود
و کمربند داشت عاشق این لباسم بود یقه هفت بود و مچش پف داشت
رفتم حموم پوشیدمش
ممکن بود اون بی عضو بیدار بشه من حیثیت برام باقی نمونه وقتی پوشیدم موهام شونه کردم
و از فرق باز کردم
یه ست اکسسوری ظریف داشتم که اون و با ساعتم انداختم رژ لب اجریم که تیره بود رو برداشتم کشیدم رو لبام
نگاهی به رضا کردم که خواب بود
ناخوداگاه چشم سمت عضله هاش ک تتوهاش رفت
که خیلی خودنمایی میکرد اگه اون لحظه من غش نکرده بودم باید خداروشکر میکردم
واقعا جذاب دیده میشد وای حیفف
رفتم کنارش دستم گذاشت رو ساعدش
پانیذ: رضاا رضاا
تکونی خورد ولی بیدار نشد نگاهی به ساعت مچیم کردم که 6 بود
پانیذ: پاشو مردک دیرمون میشه
پانیذ: پاشو دیرمون میشه
باشه ی خفیفی گف که بلند شدم عطرم رو زدم و کیف دستی کوچیکم رو برداشتم گوشیم کلید عطر رزم و چند تا وسایل دیگه رو گذاشتم که ضروری حساب میشد
رضا : اووو باز که ترکوندی رز وحشی
وای نه داشت با صدای دورگه حرف میزد که ادم دیونه میشد
سمتش چرخیدم که ....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part58
#paniz
ناهار کنار هم خوردیم و الان کنار هم حرف میزدیم مث یه خانواده
انگار با اومدن دو نفر دوستای بیشتری پیدا کرده بودیم
چرا من و دیا قبلا به فکر این چیزا نبودیم البته این خونواده ای که من میگم بر یه مدت زود گذره
پوزخنده ای به خودم زدم ولی جای قشنگش اینجا بود که دوستای دیگه هم دارم که پیداشون کرده بودم
و بلکه من دارم به دوستم کمک میکنم در این مورد چه اشکالی داشت مگه
با گرمای دست راست رضا که دست چپم رو گرفته بود از افکارم اومدم بیرون
نگاهی کردم که نه دیا بود نه ارسلان
پانیذ: اینا کجا رفتن
چشمکی زد
رضا: تو تراسن . تو خودت چته چرا تو خودتی به چی فک میکنی
پانیذ: هیچی بابا
رضا: یچی هس ولی هر موقع خواستی بهم بگو
سری تکون دادم و بلند شدم
پانیذ : من برم اماده شم
رضا: منم بیام
با چشای گرد شده نگاش کردم که تک خنده ای کرد
رضا: منطورم اینکه تا اماده شی منم یکم بخابم
باشه ای گفتم که رفتیم اتاق همینجور که میرفت سمت تخت
پانیذ: میخابی لباست چروک نمیشع
دکمه های لباسش رو باز کرد و درش اورد و انداخت رو دسته ی کاناپه ی
دو نفره اتاقم
رضا: چروک نمیشه
رو تخت دراز کشید ساعدش رو گذاشت رو صورتش
پوفی کشیدم
ابی زدم به صورتم و نشستم رو میز ارایشم زیر لب زمزمه کردم
پانیذ: فعلا هر چقدر صورتم طبیعی باشه بهتر
بعد از کرم هایی که قبل از ارایشم میزدم ، زدم و کانسیلر برداشتم جاهای مورد نظرم زدم و فیدش کردم
یه خط چشم ساده کشیدم و ریمل زدم
رژگونه ام رو برداشتم زدم بلند شدم
تا لباسی که میخام رو بردارم از کمد
رژم اخر میزدم
یه ست داشتم که شلوار پارچه ای دم پا گشاد بود با یه شومیز سفید که تا بالا ی رونم بود
و کمربند داشت عاشق این لباسم بود یقه هفت بود و مچش پف داشت
رفتم حموم پوشیدمش
ممکن بود اون بی عضو بیدار بشه من حیثیت برام باقی نمونه وقتی پوشیدم موهام شونه کردم
و از فرق باز کردم
یه ست اکسسوری ظریف داشتم که اون و با ساعتم انداختم رژ لب اجریم که تیره بود رو برداشتم کشیدم رو لبام
نگاهی به رضا کردم که خواب بود
ناخوداگاه چشم سمت عضله هاش ک تتوهاش رفت
که خیلی خودنمایی میکرد اگه اون لحظه من غش نکرده بودم باید خداروشکر میکردم
واقعا جذاب دیده میشد وای حیفف
رفتم کنارش دستم گذاشت رو ساعدش
پانیذ: رضاا رضاا
تکونی خورد ولی بیدار نشد نگاهی به ساعت مچیم کردم که 6 بود
پانیذ: پاشو مردک دیرمون میشه
پانیذ: پاشو دیرمون میشه
باشه ی خفیفی گف که بلند شدم عطرم رو زدم و کیف دستی کوچیکم رو برداشتم گوشیم کلید عطر رزم و چند تا وسایل دیگه رو گذاشتم که ضروری حساب میشد
رضا : اووو باز که ترکوندی رز وحشی
وای نه داشت با صدای دورگه حرف میزد که ادم دیونه میشد
سمتش چرخیدم که ....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۱۰.۹k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.