ب ات البته میرم بیرون
ب ات: البته میرم بیرون
بابای ات میره
دکتر: خوب بزار ضربان قلبت رو چک کنم
ات: باشه (بی حال)
دکتر: قلبت خوب میزنه
ات: خوب پس چرا اینجوریم بی حالم و سرگیجه و استفراغ دارم
دکتر: خوب بگو شکمت هم درد میکنه؟
ات: آره
دکتر: آخرین بار چه عذایی خوردی؟
ات: امم پیتزا با نوشابه کوکاکولا
دکتر: عزیزم تو مسموم شدی
ات: ایییی شیکمم درد میکنه
دکتر: عزیزم یک لحظه وایسا تا بیام
ات: باشه
دکتر میره پیش بابای ات
آقای کیم دخترتون مسموم شده
ب ات: ولی اون که صبحانش خوب بود من ازش خوردم
دکتر: اون گفت آخرین بار پیتزا و نوشابه خورده صبحانه این بوده؟
ب ات: نه این نبود
دکتر: پس بهتره ببرینش خونه و چند تا قرص بهتون میدم بهش بدید
ب ات: باشه
ادمین: ات بعد چند مین با باباش میره خونه و ات قرصش رو که میخوره.....
ویو ات
قرصم رو خوردم که میخواستم بخوابم که بابام اومد
ب ات: عزیزم حالت خوبه(نگران)
ات: آره فقط یکم شکمم درد میکنه(سرد)
بابا من خوابم میاد میخوام بخوابم
ب ات: باشه اگه چیزی خواستی بگو
ات: باشه
ویو ات
سرم رو گذاشتم روی بالشت و سیاهی
صبح بود با آلارم گوشیم بیدار شدم
رفتم دست شویی و کار های لازم رو انجام دادم رفتم که صبحانه بخورم که....
آجوما: صبح بخیر خانم پسر عمو و عموتون اومده
ات: مگه من عمو و پسر عمو داشتم
آجوما: بله
ات: وایییی آجوما کمکم کن پسر عموم چه شکلیه عکس رو داری بهم بدی؟
آجوما: من عکسی ندارم خانم
ات: باشه تو برو من الان زود آماده میشم میام صبحانه که حاضره نه
آجوما: یه ۱۵ دقیقه دیگه حاظر میشه
ات: اکی
ویو ات
امروز یکم بهتر شده بودم با خبری که آجوما گفت عموم و.... اومدن
استرس شدیدی گرفته بودم
زود یه میکاپ ساده ولی کیوت کردم و یه لباس کوتاه و یکم باز پوشیدم و رفتم
یاد آوری
علامت عموی ات~
علامت پسر عموی ات•
در رو باز کردم و داشتم از پله ها پایین میرفتم که همه داشتن بهم نگاه میکردن همه ی خدمتکار ها بادیگارد ها......
که به آخر پله رسیدم و.....
ات: سلام عمو(با یه تعظیم کوتاه)
~ او پس ات تویی خیلی خوش اندام و زیبایی
ات: چه هیزی تو نکبت(داخل دلش)
•عمو این همون ات کوچولو نیست که توپش رو ازش میگرفتن گریه میکرد(با یه خنده تعنه آمیز)
ات: من دیگه اون کوچولو نیستم جناب آقای کیم تهیونگ(سرد)
راستی یادم رفت بگم اون روز مدرسه تعطیل بوده
ادامه داره
شرت لایکت ۱۰ کامنت ۵ تا
بابای ات میره
دکتر: خوب بزار ضربان قلبت رو چک کنم
ات: باشه (بی حال)
دکتر: قلبت خوب میزنه
ات: خوب پس چرا اینجوریم بی حالم و سرگیجه و استفراغ دارم
دکتر: خوب بگو شکمت هم درد میکنه؟
ات: آره
دکتر: آخرین بار چه عذایی خوردی؟
ات: امم پیتزا با نوشابه کوکاکولا
دکتر: عزیزم تو مسموم شدی
ات: ایییی شیکمم درد میکنه
دکتر: عزیزم یک لحظه وایسا تا بیام
ات: باشه
دکتر میره پیش بابای ات
آقای کیم دخترتون مسموم شده
ب ات: ولی اون که صبحانش خوب بود من ازش خوردم
دکتر: اون گفت آخرین بار پیتزا و نوشابه خورده صبحانه این بوده؟
ب ات: نه این نبود
دکتر: پس بهتره ببرینش خونه و چند تا قرص بهتون میدم بهش بدید
ب ات: باشه
ادمین: ات بعد چند مین با باباش میره خونه و ات قرصش رو که میخوره.....
ویو ات
قرصم رو خوردم که میخواستم بخوابم که بابام اومد
ب ات: عزیزم حالت خوبه(نگران)
ات: آره فقط یکم شکمم درد میکنه(سرد)
بابا من خوابم میاد میخوام بخوابم
ب ات: باشه اگه چیزی خواستی بگو
ات: باشه
ویو ات
سرم رو گذاشتم روی بالشت و سیاهی
صبح بود با آلارم گوشیم بیدار شدم
رفتم دست شویی و کار های لازم رو انجام دادم رفتم که صبحانه بخورم که....
آجوما: صبح بخیر خانم پسر عمو و عموتون اومده
ات: مگه من عمو و پسر عمو داشتم
آجوما: بله
ات: وایییی آجوما کمکم کن پسر عموم چه شکلیه عکس رو داری بهم بدی؟
آجوما: من عکسی ندارم خانم
ات: باشه تو برو من الان زود آماده میشم میام صبحانه که حاضره نه
آجوما: یه ۱۵ دقیقه دیگه حاظر میشه
ات: اکی
ویو ات
امروز یکم بهتر شده بودم با خبری که آجوما گفت عموم و.... اومدن
استرس شدیدی گرفته بودم
زود یه میکاپ ساده ولی کیوت کردم و یه لباس کوتاه و یکم باز پوشیدم و رفتم
یاد آوری
علامت عموی ات~
علامت پسر عموی ات•
در رو باز کردم و داشتم از پله ها پایین میرفتم که همه داشتن بهم نگاه میکردن همه ی خدمتکار ها بادیگارد ها......
که به آخر پله رسیدم و.....
ات: سلام عمو(با یه تعظیم کوتاه)
~ او پس ات تویی خیلی خوش اندام و زیبایی
ات: چه هیزی تو نکبت(داخل دلش)
•عمو این همون ات کوچولو نیست که توپش رو ازش میگرفتن گریه میکرد(با یه خنده تعنه آمیز)
ات: من دیگه اون کوچولو نیستم جناب آقای کیم تهیونگ(سرد)
راستی یادم رفت بگم اون روز مدرسه تعطیل بوده
ادامه داره
شرت لایکت ۱۰ کامنت ۵ تا
- ۵.۱k
- ۲۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط