ماه زیبای من 2
ماه زیبای من 2
پارت بیست و چهارم
_______
ویو ا.ت
فقط خواستم از تصمیم مطمئن باشم
_خوشحالم ...خیلی خیلی ...
جین بلند شد و جلوم زانو زد
_حالا که تونستم ...قبول میکنی ماه زیبای زندگی من بشی ؟!
+(خنده) اوهوم
جین حلقه رو تو دستم کرد و محکم بغلم کرد ...نگاه ریزی به ل،ب هام کرد و شروع کرد به بوس،یدن
ویو یونگی
تو ماشین روبرو کافه پیکس نشسته بودم
خوشحال بودم که ا.ت الان با فرد مورد علاقشه ولی ...من چی ؟! متاسفم ا.ت من بهت قول داده بودم که ...که عاشقت نشم ولی الان دیگه دیره
ماشین رو روشن کردم و سمت فرودگاه رفتم ...تنها کاری که میتونستم برای خوشبختیش کنم همین بود
بعد بیست مین به فرودگاه رسیدم سمت پذیرش رفتم و یه بلیط برای فردا صبح اول وقت به سمت فرانسه گرفتم پرواز ساعت هفت بود و من ساعت شیش و نیم باید اینجا میبودم
رفتم خونه و وسایلم رو جمع کردم ... مطمئن بودم ا.ت امشب خونه نمیاد پس یه شام برای خودم درست کردم داشتم ظرف ها رو روی میز میزاشتم که در باز شد
+چه بوی غذایی میاد
#عع ا.ت اومدی ؟!
+آره دیگه میخواستی برم ؟!
#نه نه بیا بشین
#ا.ت ...
+هومم؟!
#خوشحالی ؟!
+خب ....آره خوشحالم
#اوهوم
پرش زمانی به فردا صبح
ویو ا.ت
ساعت شیش بیست دقیقه بود با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم زنگ رو قطع کردم برگشتم دیدم یونگی نیست رفتم پایین به هوای اینکه پایین باشه دیدم نیست یه نامه رو اپن دیدم
نامه رو بازم کردم
(سلام ا.ت الان که داری این رو میخونی احتمالا من داخل هواپیما یا فرودگاه هستم دارم از اینجا میرم و موقعی برمیگردم که کامل خودم رو پیدا کنم شاید هم هیچوقت برنگردم ...امیدوارم با جین خوشحال بشید ببخشید که تو جشن عروسی شما شرکت نمیکنم امیدوارم خوشبخت بشی و شخصی به اسم مین یونگی رو تا وقتی که برگردم فراموش کنی
خداحافظ :). )
سریع لباس هام رو عوض کردم و سمت فرودگاه رفتم ...یونگی نباید اینجوری میرفت نباید من رو انقدر سریع تنها میذاشت بعد بیست دقیقه رسیدم فرودگاه داشتم دنبالش میگشتم که ...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIN#fake
پارت بیست و چهارم
_______
ویو ا.ت
فقط خواستم از تصمیم مطمئن باشم
_خوشحالم ...خیلی خیلی ...
جین بلند شد و جلوم زانو زد
_حالا که تونستم ...قبول میکنی ماه زیبای زندگی من بشی ؟!
+(خنده) اوهوم
جین حلقه رو تو دستم کرد و محکم بغلم کرد ...نگاه ریزی به ل،ب هام کرد و شروع کرد به بوس،یدن
ویو یونگی
تو ماشین روبرو کافه پیکس نشسته بودم
خوشحال بودم که ا.ت الان با فرد مورد علاقشه ولی ...من چی ؟! متاسفم ا.ت من بهت قول داده بودم که ...که عاشقت نشم ولی الان دیگه دیره
ماشین رو روشن کردم و سمت فرودگاه رفتم ...تنها کاری که میتونستم برای خوشبختیش کنم همین بود
بعد بیست مین به فرودگاه رسیدم سمت پذیرش رفتم و یه بلیط برای فردا صبح اول وقت به سمت فرانسه گرفتم پرواز ساعت هفت بود و من ساعت شیش و نیم باید اینجا میبودم
رفتم خونه و وسایلم رو جمع کردم ... مطمئن بودم ا.ت امشب خونه نمیاد پس یه شام برای خودم درست کردم داشتم ظرف ها رو روی میز میزاشتم که در باز شد
+چه بوی غذایی میاد
#عع ا.ت اومدی ؟!
+آره دیگه میخواستی برم ؟!
#نه نه بیا بشین
#ا.ت ...
+هومم؟!
#خوشحالی ؟!
+خب ....آره خوشحالم
#اوهوم
پرش زمانی به فردا صبح
ویو ا.ت
ساعت شیش بیست دقیقه بود با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم زنگ رو قطع کردم برگشتم دیدم یونگی نیست رفتم پایین به هوای اینکه پایین باشه دیدم نیست یه نامه رو اپن دیدم
نامه رو بازم کردم
(سلام ا.ت الان که داری این رو میخونی احتمالا من داخل هواپیما یا فرودگاه هستم دارم از اینجا میرم و موقعی برمیگردم که کامل خودم رو پیدا کنم شاید هم هیچوقت برنگردم ...امیدوارم با جین خوشحال بشید ببخشید که تو جشن عروسی شما شرکت نمیکنم امیدوارم خوشبخت بشی و شخصی به اسم مین یونگی رو تا وقتی که برگردم فراموش کنی
خداحافظ :). )
سریع لباس هام رو عوض کردم و سمت فرودگاه رفتم ...یونگی نباید اینجوری میرفت نباید من رو انقدر سریع تنها میذاشت بعد بیست دقیقه رسیدم فرودگاه داشتم دنبالش میگشتم که ...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIN#fake
۴.۵k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.