دل را نگاه گرم تو دیوانه میکند

دل را نگاه گرم تو دیوانه می‌کند
آیینه را رخ تو پریخانه می‌کند

دل می‌خورد غم من و من می‌خورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه می‌کند

آزادگان به مشورت دل کنند کار
این عقده کار سُبحه ی صددانه می‌کند

ای زلف یار، سخت پریشان و درهمی
دست بریده ی که تو را شانه می‌کند؟

غافل ز بیقراری عشاق نیست حسن
فانوس پرده‌داری پروانه می‌کند

یاران تلاش تازگی لفظ می‌کنند
صائب تلاش معنی بیگانه می‌کند
دیدگاه ها (۱)

یک درختِ پیرم و سهم تبرها می شوممرده ام، دارم خوراکِ جانورها...

‍ همه می‌دانند؛من سال‌هاست چشم به راه کسیسرم به کار کلمات خو...

سوختم این سوختن را نگارم دید و رفتباختم در عشقبراین باختن خن...

بنویسم ،ننویسم،تو نمی خوانی که!چیزی از معجزه ی شعر،نمی دانی ...

"همزن " و "آبمیوه گیری" ام را از هم جدا کردم .زن و شوهرند و ...

فقط کنار تو..!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط