رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۶
.... فردا صبح ....
ارسلان، از خواب پاشدم دیدم ساعت ۱۰ هوف زنگ زدم به دیانا
دیانا، با صدای موبایلم بیدار شدم با صدای خوابالو گفتم بله
ارسلان، اولن سلام دومن وقت خواب
دیانا، با صدای خوابالو گفتم سلام
ارسلان، علیک یک ساعت دیگه جلو درتونم
دیانا، باشه خدافظ قطع کردم رفتم دستشویی یه حموم ۲۰ دقیقه رفتم اومدم آرایش کردم یه هودی بنفش پوشیدم به یا پافر سفید و یه شلوار لی مشکی با پوتین های مشکیم
ارسلان، رفتم حموم اومدم یه هودی بنفش پوشیدم به یه پافر مشکلی یه شلوار لی مشکلی با کتونی هام بعد ۲۰ دقیقه جلوی خونشون رسیدم
دیانا، ۱۰ دقیقه بود پایین بود نیومده بود سردم بود نوک انگشتام و ها میکردم یا گرم شم
پارت ۶
.... فردا صبح ....
ارسلان، از خواب پاشدم دیدم ساعت ۱۰ هوف زنگ زدم به دیانا
دیانا، با صدای موبایلم بیدار شدم با صدای خوابالو گفتم بله
ارسلان، اولن سلام دومن وقت خواب
دیانا، با صدای خوابالو گفتم سلام
ارسلان، علیک یک ساعت دیگه جلو درتونم
دیانا، باشه خدافظ قطع کردم رفتم دستشویی یه حموم ۲۰ دقیقه رفتم اومدم آرایش کردم یه هودی بنفش پوشیدم به یا پافر سفید و یه شلوار لی مشکی با پوتین های مشکیم
ارسلان، رفتم حموم اومدم یه هودی بنفش پوشیدم به یه پافر مشکلی یه شلوار لی مشکلی با کتونی هام بعد ۲۰ دقیقه جلوی خونشون رسیدم
دیانا، ۱۰ دقیقه بود پایین بود نیومده بود سردم بود نوک انگشتام و ها میکردم یا گرم شم
۵.۶k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.