رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۷
ارسلان، رفتم دیدم داره نوک انگشتاش رو ها میکنه معلوم نیست از کی اینجاست پیاده شدم رفتم سمتش دستاشو گرفتم تو دستم
دیانا، یهو یکی دستمو گرفت نگاه کردم دیدم پسره ارسلانه آروم گفتم سلام
ارسلان، سلام چرا زود اومدی پایین سرما میخوری
دیانا، با صدای خیلی ضعیف گفتم با خودم گفتم شاید زود بیای جلوی در منتظر بمونی
ارسلان، منتظر میموندم چیزی نمیشد اگه مریض شی
دیانا، از این نگرانیش یکم دلم گرم شد
پارت ۷
ارسلان، رفتم دیدم داره نوک انگشتاش رو ها میکنه معلوم نیست از کی اینجاست پیاده شدم رفتم سمتش دستاشو گرفتم تو دستم
دیانا، یهو یکی دستمو گرفت نگاه کردم دیدم پسره ارسلانه آروم گفتم سلام
ارسلان، سلام چرا زود اومدی پایین سرما میخوری
دیانا، با صدای خیلی ضعیف گفتم با خودم گفتم شاید زود بیای جلوی در منتظر بمونی
ارسلان، منتظر میموندم چیزی نمیشد اگه مریض شی
دیانا، از این نگرانیش یکم دلم گرم شد
۶.۹k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.