★ʟᴀᴡʟᴇꜱsʟᴀᴡʏᴇʀ★
★ʟᴀᴡʟᴇꜱsʟᴀᴡʏᴇʀ★
Part:²⁴
ا.ت: متشکرم (نگران با ترس اما خوش حال)
جیمین: ا.ت ؟ ا.ت؟
ا.ت: ه. هاا؟
جیمین: خوبی؟
ا.ت: اوهوم ،، الان جونگ کوک بهوش میاد من نمیرم تو برو نمیتونم باهاش چشم تو چشم شم
جیمین: اوک
...
جیمین: هی داداشش جونگ کوک؟
کوک: بله؟(صدای خش دار)
جیمین: خوشحالم همچی یادت اومده (لبخند)
کوک: ا.ت کجاست ؟(سرد)
جیمین: پشته دره گفت که نمیتونم باهاش چشم تو چشم شم
کوک: هوم اها راستی جیمین میتونی یه کاری برام بکنی؟
جیمین: بگو؟
کوک: میشه به دکتر بگی زودتر مرخصم کنه؟
جیمین: اوک....
دکتر: سلام خب از اونجایی که ازمایش ها خوب بود میتونید مرخص شید روز خوش
کوک: ممنون
(بیرون)
ا.ت: امم کوک خوبی؟(خجالت)
کوک: هوم(سرد) بریم جیمین(سرد)
ا.ت: جیمین...... یه لحظه ؟(بغضییی)
جیمین: کوک تو برو تو ماشین تا من بیام
کوک: سر تکون دادن به معنی باشه
جیمین: ا.تتت چرا گریه میکنی؟؟
ا.ت: من نمیتونم تو صورتش نگاه کنمم تو صورت پسرم هم نمیتونم نگاه کنمم (گریه)
جیمین: هی هی اروم باش بیا بغلم
ا.ت: بریم کوک منتظره
(خونه)
(داخل ماشین هیچ حرفی بین ا.ت و کوک رد و بدل نشد)
یول: پاپااااییییی(میپره بغل کوک)
کوک: باباییییی سلاامم
یول: پاپایی نمیدونی چگدر (چقدر)نگلان سودم؟؟
کوک: اوخخ کوچولو ی مننن نگران نباش باشه؟ من دیگه اینجام
یول: اوهوممم
بورا: خوشحالم حافظه ات برگشته
کوک: ممنونم بورا میتونی یول رو ببری تو اتاق ؟
یول: نوموخوام میخوام پیس تو بمونم
کوک: پسر قشنگم میشه فقط چند دقیقه با خاله بورا بری تو اتاق ؟؟
یول: باس
(رفتن)
کوک:
Part:²⁴
ا.ت: متشکرم (نگران با ترس اما خوش حال)
جیمین: ا.ت ؟ ا.ت؟
ا.ت: ه. هاا؟
جیمین: خوبی؟
ا.ت: اوهوم ،، الان جونگ کوک بهوش میاد من نمیرم تو برو نمیتونم باهاش چشم تو چشم شم
جیمین: اوک
...
جیمین: هی داداشش جونگ کوک؟
کوک: بله؟(صدای خش دار)
جیمین: خوشحالم همچی یادت اومده (لبخند)
کوک: ا.ت کجاست ؟(سرد)
جیمین: پشته دره گفت که نمیتونم باهاش چشم تو چشم شم
کوک: هوم اها راستی جیمین میتونی یه کاری برام بکنی؟
جیمین: بگو؟
کوک: میشه به دکتر بگی زودتر مرخصم کنه؟
جیمین: اوک....
دکتر: سلام خب از اونجایی که ازمایش ها خوب بود میتونید مرخص شید روز خوش
کوک: ممنون
(بیرون)
ا.ت: امم کوک خوبی؟(خجالت)
کوک: هوم(سرد) بریم جیمین(سرد)
ا.ت: جیمین...... یه لحظه ؟(بغضییی)
جیمین: کوک تو برو تو ماشین تا من بیام
کوک: سر تکون دادن به معنی باشه
جیمین: ا.تتت چرا گریه میکنی؟؟
ا.ت: من نمیتونم تو صورتش نگاه کنمم تو صورت پسرم هم نمیتونم نگاه کنمم (گریه)
جیمین: هی هی اروم باش بیا بغلم
ا.ت: بریم کوک منتظره
(خونه)
(داخل ماشین هیچ حرفی بین ا.ت و کوک رد و بدل نشد)
یول: پاپااااییییی(میپره بغل کوک)
کوک: باباییییی سلاامم
یول: پاپایی نمیدونی چگدر (چقدر)نگلان سودم؟؟
کوک: اوخخ کوچولو ی مننن نگران نباش باشه؟ من دیگه اینجام
یول: اوهوممم
بورا: خوشحالم حافظه ات برگشته
کوک: ممنونم بورا میتونی یول رو ببری تو اتاق ؟
یول: نوموخوام میخوام پیس تو بمونم
کوک: پسر قشنگم میشه فقط چند دقیقه با خاله بورا بری تو اتاق ؟؟
یول: باس
(رفتن)
کوک:
۶.۲k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.