پارت یازدهماخر

پارت یازدهم(اخر)

_برام اب...هیچی خودم میرم*لنگون لنگون رفت پایین و اب و قرصاش رو خوردض*
نامجون:ات همشو نباید بخوری که
_چرا باید همشو بخورم
نامجون:کی بهت گفته
+نامجون هیونگ ولش کن بیا بشین
جین:اهه داشت یادم میرفت فردا میریم برای ضبظ ران ولی...
_خب من برم وسایلم رو جمع کنم
جین:ولی ات نمیاد
_چرا من نیام خیلیم میام
جین:حتا نمیتونی عین ادم راه بری بچه چجوری میخوای بیای؟
_منظورت چیه؟میگم میخوام بیام
جین:منم گفتم میمونی خونه
_جین میشه دهنتو ببندی؟
جین:اونی که باید دهنشو ببنده تویی نه من
_خفه شو فکر کردی کی هستی...
حرفش با سیلی ای که از طرف جین خورد قطع شد...معلومه که جای تعجب داره...کسی که حتا یکبار هم باهاش دعوات نشده بود الان روت دست بلند کرد...
بدون توجه به نگاه های متعجب همه لنگون لنگون رفت تو اتاقش و در رو قفل کرد
حتا گریه هم نمیکرد
بازم ریخت تو خودش
بازم اورثینک کرده بود
بازم فقط خودش رو بار اضافی میدونست
پس بدون فکر فقط تصمیم گرفت
گوشیش رو برداشت و تماس رو برقرار کرد
پی دی نیم(£):بفرمایید
_سلام...اتم
£اوه ات تویی، کاری داشتی زنگ زدی؟
_میخوام تا سال بعد تو ترکیب اصلی گروه نباشم، ولی توی کنسرت ها شرکت کنم
£ مطمعنی؟با بقیه صحبت کردی؟
_اره مطمعنم
£ پس الان بیا کمپانی
_چشم زود خودمو میرسونم
بدون اینکه منتظر ادامه حرف هاش باشه تماس رو قطع کرد
به سختی لباس عوض کرد از در اتاق رفت بیرون
یونگی:ات کجا
_زود میام
+کجا داریم میری؟
_گفتم که زود میام
+جواب بده
_میرم کمپانی...الان خوب شد؟
بدون توجه به بقیه رفت بیرون از خونه
سوار موتورش شد و راهی کمپانی شد
بعد حدود 6 7 دقیقه رسید
سوار اسانسور شد و رفت تو اتاق پی دی نیم
بعد از نیم ساعت از اتاق درومد و سوار موتورش شد و رفت خونه
وارد خونه شد که با 14 تا چشم روبه رو شد
_چتونه شما چرا اینجوری بهم نگاه میکنید
چیم:بد نبود حداقل بهمون بگی
_حالا که نگفتم چی شده*رفت تو اتاقش*
+چرا این کارو کردی؟
_مگه جین همینو نمیخواست؟منم فقط حرف گوش کردم
جین:نادون*پوزخند*
_چته تو چه مشکلی باهام داری میخوای کلا از گروه برم اگه دوست داری میرن بمیرم
جین:ببند دهنتو برو تو اتاق
ات رفت و درو پشت سرش کوبید
گریه براش تکراری بود
پس سرشو گذاشت رو بالش و خوابید
ویو پیش پسرا
جین:خب الان که اینجوری گفتیم ناراحت میشه قلب کوچولوشم درد میگیره
چیم:نگران نباش من میرم پیشش شما هم زود وسایل رو اماده کنید
جین:فقط امیدوارم منو ببخشه
کوک:ولی جدی انقدر ناراحت بود نفهمید هوپی هیونگ خونه نیست، تازه گوشیش هم نبرده بود
ته ویو
تصمیم گرفتیم برای سوپرایز تولد ات بهش کم محلی کنیم و از تمام اتفاقات لایو بگیریم
نقش اصلی جین بود که بهش خیلی نزدیک بود
ولی نمیدونستیم انقدر ناراحت میشه که از ترکیب اصلی گروه بره کنار
10 دقیقه بعد از رفتنش دیدم پی دی نیم اعلام کرده که 1 سال تو ترکیب اصلی گروه نیست
ولی تا رفته بود از فرصت استفاده کردیم و هوپی هیونگ رو فرستادیم بره کیک و وسایل رو بخره و بیاد
*زنگ در*
کوک:من میرم
هوپی:کیک به این بزرگی مگه چند نفریم؟
+قراره چند نفر از کمپانی هم بیان تا خبر بدیم بهشون، هم به ارمیا هم به اونا
هوپی:هنوز لایوه؟
+بله
هوپی:خب ارمی های گل قراره پشماتون بریزه
جین:خب گوشی رو بدین من اعلام موقعیت کنم، ات قهر کرده احتمالا از توییت جدید پشماتون ریخته ولی نگران نباشید اون تو گروه میمونه، جیمین پیش اته و مراقبه که ات گریه نکنه*صدای شکسته شدن ظرف*نامجون داره برای خودش فاتحه میخونه چون ظرف گل گلی منو همین الان شکوند، جونگ کوک هم فکر کرده نفهمیدم نقشه اونه
+بس کن هیونگ گوشیو بده، خب الان همچی آمادس به جیمین پیام دادم بیان پایین
جونگ کوک لامپ هارو خاموش کرد
جیمین و ات از پله ها با لب خندون اومدن پایین هوپی هم کیک تو دستش بود
_خب تولدم مبارک امیدوارم 120 ساله بشم*شمع رو فوت کرد*
کوک:تو میدونستی؟
_مگه جیمین این ایده رو بهتون نداد؟من بهش گفته بودم همه اینا هم نقشه بود*خنده*
جین:باید بگم پشمام
_خب ارمیا خبرمون اینه که*رفت لبای تهیونگ رو بوس کرد*
+ببخشید ولی یکم زود گفته چون*رستشو کرد تو کیک و یه تیکه کوبید تو صورت ات و این بازی تا شب ادامه داشت*

یه پایان برای ما و یک شروع جدید برای اونا
دیدگاه ها (۲)

پارت اولبا ورود دوتا پسر، سکوت تنها چیزی بود که توی بار شنید...

پارت دومویو میاتنها چیزی که حس میکنم درده، رو تخت خیس و خونی...

پارت دهمتهیونگ که تا الان ساکت بود بلند شد و رفت سمت ات و نا...

پارت نهمتهیونگ بعد نیم ساعت مامان ات رو برد و رسوند خونه و ب...

تبلیغات رمان نفرین شده ات : من ! ... می تونم ؟ رزی : دختره ی...

هنرمند کوچولوی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط