ℙ𝕒𝕣𝕥"𝟙
ℙ𝕒𝕣𝕥"𝟙
مکان فعلی:ایران
تاریخ:𝟙𝟜𝟘𝟚/𝟙/𝟚
~ا.ت~
ا.ت:مامان نمیشه نریم خونه مادربزرگ
مامان:عه ا.ت زشته یعنی چی این حرفا
ا.ت:اخه مامان من از اونجا میترسم حس زیاد خوبی نسبت به اونجا ندارم
دریا:مامانی اجی راست میگه منم از اونجا میترسم
بابا:عروسکای بابا ترس نداره که تا وقتی که من هستم شما ها نباید بترسین
ا.ت و دریا:اتفاقا تا وقتی که شما هستی ما بیشتر میترسیم
بابا:دستتون درد نکنه واقا اونوقت چرا؟
ا.ت:چون تا کل خونه مامانبزرگو نترکونی دست بردار نیستی
مامان:اینو راست می گن هرسری داری یچی رو میشکنی( با خنده)
بابا:ای خدا اینم از خانواده دسته گلمون که هرسری تعریفشون رو میکنیم
+پرش مکانی به خونه مادر بزرگ+
ا.ت:همگی شبتون خوش
همه:همچنین( سرد)
داشتم از پله ها بالا میرفتم که صدای فامیلامون رو شنیدم
هر حرفی که میزدن مثل یه تیر تو قلبم فرو میرفت
+حرفای فامیل+
ف.1=اینم شد دختر؟ این که همش کلش تو گوشیه
ف.2=مرتضی چرا دختره رو موقعی جنینی نکشتین به جاش یه پسر میاوردین
ف.3=راست میگن پسر میاوردین بهتر بود
بابا:با همتونم بهتره دهناتونو ببندین من دخترمو خیلی دوست دارم حتی حاضرم جونمم واسش بدم پس بهتره سرتون تو زندگیه خودتون باشه
مامان:دختر من وقتی از گوشی استفاده میکنه خوشحاله و میخنده منم واسه هر خنده و لبخندش جون میدم درضمن شما به دختر ما چیکار دارین اول برین پسرای خودتونو از وسط اون همه دختر که تو کوچه خیابونه و دارن با دخترای ملت لاس میزنن رو جمع کنید بعد بیاید به دختر من گیر بدین
با حرفای مامان و بابا دلم گرم شد
اگه از دستشون بدم چه اتفاقی واسم میوفته؟
رفتم داخل اتاق و روی تخت دراز کشیدم داشتم با دوستام حرف میزدم که یهو صدای شکستن شیشه اومد
چراغ اتاقو روشن کردم و داخل اتاق گشت زدم که متوجه اینه ای شدم که تا چند وقت پیش سالم بود و الان شکسته
اما چطوری و توسط کی ؟
از پنجره به بیرون نگاه کردم اما چیزی یا کسی رو ندیدم
ناگهان صدای کلفت و بمی داخل اتاق پخش شد
ناشناس:ا.ت ا.ت بیا سمتم بیا پیش اینه
رفتم سمت اینه که یهو دستی خونی ازش اومد بیرون و منو کشید داخل اینه
چشمامو بستم و فقط جیغ زدم
وقتی چشمامو باز کردم دیدم توی ی خیابونم و دراز کشیدم اما اینجا کجاست
با صدای بوق و نور شدیدی که از سمت چپم میومد از فکر اومدم بیرون
یه ون مشکی بود
چند نفر ازش اومدن بیرون
قیافشون اشنا میزد
بیشتر که دقت کردم دیدم اونا بی تی اسن
پس یعنی اینجا سئوله؟......
مکان فعلی:ایران
تاریخ:𝟙𝟜𝟘𝟚/𝟙/𝟚
~ا.ت~
ا.ت:مامان نمیشه نریم خونه مادربزرگ
مامان:عه ا.ت زشته یعنی چی این حرفا
ا.ت:اخه مامان من از اونجا میترسم حس زیاد خوبی نسبت به اونجا ندارم
دریا:مامانی اجی راست میگه منم از اونجا میترسم
بابا:عروسکای بابا ترس نداره که تا وقتی که من هستم شما ها نباید بترسین
ا.ت و دریا:اتفاقا تا وقتی که شما هستی ما بیشتر میترسیم
بابا:دستتون درد نکنه واقا اونوقت چرا؟
ا.ت:چون تا کل خونه مامانبزرگو نترکونی دست بردار نیستی
مامان:اینو راست می گن هرسری داری یچی رو میشکنی( با خنده)
بابا:ای خدا اینم از خانواده دسته گلمون که هرسری تعریفشون رو میکنیم
+پرش مکانی به خونه مادر بزرگ+
ا.ت:همگی شبتون خوش
همه:همچنین( سرد)
داشتم از پله ها بالا میرفتم که صدای فامیلامون رو شنیدم
هر حرفی که میزدن مثل یه تیر تو قلبم فرو میرفت
+حرفای فامیل+
ف.1=اینم شد دختر؟ این که همش کلش تو گوشیه
ف.2=مرتضی چرا دختره رو موقعی جنینی نکشتین به جاش یه پسر میاوردین
ف.3=راست میگن پسر میاوردین بهتر بود
بابا:با همتونم بهتره دهناتونو ببندین من دخترمو خیلی دوست دارم حتی حاضرم جونمم واسش بدم پس بهتره سرتون تو زندگیه خودتون باشه
مامان:دختر من وقتی از گوشی استفاده میکنه خوشحاله و میخنده منم واسه هر خنده و لبخندش جون میدم درضمن شما به دختر ما چیکار دارین اول برین پسرای خودتونو از وسط اون همه دختر که تو کوچه خیابونه و دارن با دخترای ملت لاس میزنن رو جمع کنید بعد بیاید به دختر من گیر بدین
با حرفای مامان و بابا دلم گرم شد
اگه از دستشون بدم چه اتفاقی واسم میوفته؟
رفتم داخل اتاق و روی تخت دراز کشیدم داشتم با دوستام حرف میزدم که یهو صدای شکستن شیشه اومد
چراغ اتاقو روشن کردم و داخل اتاق گشت زدم که متوجه اینه ای شدم که تا چند وقت پیش سالم بود و الان شکسته
اما چطوری و توسط کی ؟
از پنجره به بیرون نگاه کردم اما چیزی یا کسی رو ندیدم
ناگهان صدای کلفت و بمی داخل اتاق پخش شد
ناشناس:ا.ت ا.ت بیا سمتم بیا پیش اینه
رفتم سمت اینه که یهو دستی خونی ازش اومد بیرون و منو کشید داخل اینه
چشمامو بستم و فقط جیغ زدم
وقتی چشمامو باز کردم دیدم توی ی خیابونم و دراز کشیدم اما اینجا کجاست
با صدای بوق و نور شدیدی که از سمت چپم میومد از فکر اومدم بیرون
یه ون مشکی بود
چند نفر ازش اومدن بیرون
قیافشون اشنا میزد
بیشتر که دقت کردم دیدم اونا بی تی اسن
پس یعنی اینجا سئوله؟......
۵.۱k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.