تایم :صبح
تایم :صبح
جیمین:
صبح شده بود و کنار تهیونگ بودم....خوابیده بود
یهو اروم چشاشو باز کرد به اطراف نگاه میکرد
زود رفتم سمتش
جیمین:تهیونگ...خوبی؟
تهیونگ نگاهی به اطراف کرد و باز از هوش رف
نه دیگه نمیتونستم تحمل کنم باید بیدارش کنم
جیمین:تهیونگ....تهیونگ...نمبخوای بلند شی؟
یکم بهش نگاه کردم چشاشو باز کرد کرد
******
تهیونگ:
چشامو باز کردم.....چرا اینجام؟
تهیونگ:من چرا اینجام؟....چیشده؟
جیمین:جاییت درد میکنه؟
تهیونگ:اره...اییی پام
جیمین هول زده گفت:باشه وایسا دکتر رو صدا کنم.
دکتر:جاییت درد میکنه؟
تهیونگ:اره پام
دکتر وایسا نگاه کنم
دکتر شلوارم رو داد بالا نمیدونم چی دید چشاش اندازه تخم مرغ شد
دکتر:این امکان نداره.....زخمش دوباره باز شده باید باز عمل کنیم
جیمین:چی میگید چطور ممکنه؟
دکتر جیمین رو به طرف بیرون همراهی کرد و منو بردن اتاق عمل
*****
جیمین:هوووف....نگران تهیونگ بودم.... چرا اینجوری شد
گوشیم زنگ خورد وای جونگکوک بود
جونگکوک:هی هیونگ کجا رفتید شما؟چرا زنگ میزنم جواب نمیدید
جیمین:جونگکوک....تهیونگ
جونگکوک:تهیونگ چی؟چیشده؟
جیمین:بهش حمله کردن
جونگکوک:چییی؟...کِی؟کی انجام داده؟
جیمین:دیروز....خودمون هم نمیدونیم کی بود
جونگکوک:الان باید بهم بگی؟*بعض
جیمین:انتظار داشتی ساعت ۲ نصف شب بهت این خبر رو بدم؟...من خودم تو شک بودم....نترس فقط با چاقو به شکم و رون پاش ضربه زدن الان اتاق عمله نگران مباش
جونگکوک:هق....باشا کدوم بیمارستانید؟
جیمین:جی کی گریه نکن....اون خوب میشه مطمئنم...بیمازستان بوگدانگ
جی کی:الان میام
********
جی کی:
به بقیه ی اعضا هم زنگ زدم و باخبرشون کردم....همشون تو شک بودن.....
همه باهم داشتیم به سمت بیمارستان میرفتیم
جونگکوک:جیمینااا...
جیمین:جی کی....اومدی....
نامجون:چیشده....حال تهیونگ خوبه؟
جیمین:فعلا تو اتاق عمله
******
نامجون:
چند ساعت گذشته بود......درگیر بودم.....یعنی جی....جه اتفاقی افتاده اخه.....
در اتاق عمل باز شد و همگی به سمت دکتر هجوم بردیم
جین:اقای دکتر حال تهیونگ چطوره؟
دکتر:نگران نباشید....عمل موفق امیز بود
همگی نفس اسوده ایی کشیدیم....منتظر بودیم تهیونگ به هوش بیاد....ذهن هممون درگیر بود
ادامه در پارت بعد
خب نظرتون چیه؟🫢
اخرش چی میشه؟
جیمین:
صبح شده بود و کنار تهیونگ بودم....خوابیده بود
یهو اروم چشاشو باز کرد به اطراف نگاه میکرد
زود رفتم سمتش
جیمین:تهیونگ...خوبی؟
تهیونگ نگاهی به اطراف کرد و باز از هوش رف
نه دیگه نمیتونستم تحمل کنم باید بیدارش کنم
جیمین:تهیونگ....تهیونگ...نمبخوای بلند شی؟
یکم بهش نگاه کردم چشاشو باز کرد کرد
******
تهیونگ:
چشامو باز کردم.....چرا اینجام؟
تهیونگ:من چرا اینجام؟....چیشده؟
جیمین:جاییت درد میکنه؟
تهیونگ:اره...اییی پام
جیمین هول زده گفت:باشه وایسا دکتر رو صدا کنم.
دکتر:جاییت درد میکنه؟
تهیونگ:اره پام
دکتر وایسا نگاه کنم
دکتر شلوارم رو داد بالا نمیدونم چی دید چشاش اندازه تخم مرغ شد
دکتر:این امکان نداره.....زخمش دوباره باز شده باید باز عمل کنیم
جیمین:چی میگید چطور ممکنه؟
دکتر جیمین رو به طرف بیرون همراهی کرد و منو بردن اتاق عمل
*****
جیمین:هوووف....نگران تهیونگ بودم.... چرا اینجوری شد
گوشیم زنگ خورد وای جونگکوک بود
جونگکوک:هی هیونگ کجا رفتید شما؟چرا زنگ میزنم جواب نمیدید
جیمین:جونگکوک....تهیونگ
جونگکوک:تهیونگ چی؟چیشده؟
جیمین:بهش حمله کردن
جونگکوک:چییی؟...کِی؟کی انجام داده؟
جیمین:دیروز....خودمون هم نمیدونیم کی بود
جونگکوک:الان باید بهم بگی؟*بعض
جیمین:انتظار داشتی ساعت ۲ نصف شب بهت این خبر رو بدم؟...من خودم تو شک بودم....نترس فقط با چاقو به شکم و رون پاش ضربه زدن الان اتاق عمله نگران مباش
جونگکوک:هق....باشا کدوم بیمارستانید؟
جیمین:جی کی گریه نکن....اون خوب میشه مطمئنم...بیمازستان بوگدانگ
جی کی:الان میام
********
جی کی:
به بقیه ی اعضا هم زنگ زدم و باخبرشون کردم....همشون تو شک بودن.....
همه باهم داشتیم به سمت بیمارستان میرفتیم
جونگکوک:جیمینااا...
جیمین:جی کی....اومدی....
نامجون:چیشده....حال تهیونگ خوبه؟
جیمین:فعلا تو اتاق عمله
******
نامجون:
چند ساعت گذشته بود......درگیر بودم.....یعنی جی....جه اتفاقی افتاده اخه.....
در اتاق عمل باز شد و همگی به سمت دکتر هجوم بردیم
جین:اقای دکتر حال تهیونگ چطوره؟
دکتر:نگران نباشید....عمل موفق امیز بود
همگی نفس اسوده ایی کشیدیم....منتظر بودیم تهیونگ به هوش بیاد....ذهن هممون درگیر بود
ادامه در پارت بعد
خب نظرتون چیه؟🫢
اخرش چی میشه؟
۲.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.