از وقتی خواندم که بخشی از گرد و غباری که هر روز روی وسایل

از وقتی خواندم که بخشی از گرد و غباری که هر روز روی وسایل خانه می‌نشیند، سلول‌های مرده پوست خودمان هستند آنها را به چشم دیگری نگاه می‌کنم.
اگر بخواهیم ایده‌ی “ما از خاکیم و به خاک برمی‌گردیم” را هم جدی بگیریم می‌شود با اطمینان بیشتری خود را در محاصره‌ی مردگان ببینیم؛ و این قسمت جالب ماجراست.

تصور کنید هر بار که دستمال در دست می‌گیرید تا خانه‌تان را گردگیری کنید در واقع دارید تکه‌های مرده‌ی خودتان و جنازه‌ غریبه‌ها را ‌پاکسازی می‌کنید.
در یک روز طوفانی، وقتی باد گرد و خاک زیادی را توی خانه آورده به این فکر کنید که الان چه کسانی روی میز ناهارخوری‌تان نشسته‌اند. می‌شود برای هر تکه‌ای از این گرد و غبار اسمی گذاشت. این آثار به جا مانده از آقای خالقی است؛ مردی که در خانه بچه‌هایش را کتک می‌زد و در خیابان به غریبه‌ها «نوکرم و مخلصم» می‌گفت. این قسمتی از خانم شعبانی است؛ زنی که می‌خواست جهانگرد شود و همه دنیا را زیر پا بگذارد اما هیچ وقت بالاتر از خزر و پایین‌تر از خلیج فارس را ندید. این تکه‌ای از تن رویاست؛ دختری که فرصت نکرد رویاهایش را در خاک مادری زندگی کند.

هر آنچه در اطرافمان است زمانی زنده و بازیگری از نمایش حیات بوده. حالا می‌توانید قبل از کشیدن دستمال روی شیشه بگویید: خداحافظ مرجان، خداحافظ علی‌اکبر، خدانگهدار خانواده‌ی پالیزبان.

#آنالی_اکبری
دیدگاه ها (۰)

بالاخره در زندگی هر آدمی ،یک نفر پیدا می شود که بی مقدمه آمد...

باد پاییزی ؟ کاش خدا بودم نسیم خنک اول مهر میشدم که بپیچم ل...

در قصه‌ی بعدی می‌خواهم تو را بنویسم که ایستاده‌ای آن‌جا، در ...

از آنسوی دشت های سرد به جستجوی برکت و خرمی آمده بودیم. ما چه...

"نبرد مبعد فرشتگان قدیمی" داخل معبد، تاریکی مطلق بود، فقط چش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط