نفرت در برابر عشقی که بهت دارم
{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}
پارت 75
ا،ت : جو...جونگکوک ولم کن
جونگکوک بدون توجه به حرفش م.ک.ه م.ک.م.ی از گردنش گرفت
که باعث شد ا،ت از درد چشماش رو ببنده و ن.ال.ه ای از دهنش خارج بشه ولی جونگکوک بدون توجه به صداش به کارش ادامه میداد
و دستش رو سمته یقه بیراهنش برد و از شونه اش پایین کشید که ا،ت با صدای لرزون اش گفت
ا،ت : جونگکوک لطفا ولم کن تو الان مستی و متوجه کارات نیستی
با احساس کردن اینکه از فاصله گرفت چشماش رو باز کرد و دید که جونگکوک چشماش رو بسته و کنارش دراز کشید بود
دستش رو تکیه گاه سرش کرد و به صورتش غرق در خواب خیره شد چند مین توی همون حالت بود
دستش رو برد سمته صورتش و گونه اش رو نوازش کرد
ا،ت : میدونم ممکن فردا هیچی یادت نياد ولی میخوام بهت بگم که واقعا معذرت میخوام نمیخواستم هیچی اینجوری بشه
من میخواستم عذابی که من کشیدم رو بکشی ولی نمیدونستم که با ناراحتی تو بیشتر از قبل ناراحت میشم
روی صورتش خم شد و بوسه کوتاهی روی لباش گذاشت که دوباره تصویر های نامفهومی يادش اون و دوباره همون حرف توی ذهنش تکرار شد
[ خیلی متاسفم ]
که با یادآوری همه خاطرات اون شبی که مست بود
زود از روی تخت بلند شد آپارتمان خارج شد و به عمارت اش برگشت و سریع وارد اتاق اش شد و در رو بست
و به در تکیه داد با یادآوری اینکه اون شب جونگکوک رو بوسید دستش گذاشت روی لبای
ا،ت.......
من اونو بوسیدم چطور یادم رفت بود
پس دلیل اون حرفی که توی سرم تکرار میشد این بود
اون ازم معذرت خواهی کرده بود اما من هیچی یادم نبود چرا من آنقدر احمقم اوففف الان چه غلطی بکنم اصلا یادم نبود سوزونهوا رو توی بار یادم رفت
روی تخت نشست و گوشیش رو برداشت و با سوزونهوا تماس گرفت
که بعد از چند تا بوق جواب داد
سوزونهوا : کجایی عشقت رو دیدی مارو فراموش کردی کمحسودی کنه دختر
ا،ت : کی گفته من حسودی کردم و هرچی بگی حق داری الان میام دنبالت
سوزونهوا : لازم نیست من الان دارم برمیگردیم خونه
ا،ت : کسی پیشته
سوزونهوا : آره یکی از دوستام منو می رسونه خونم
ا،ت : فکر کنم بدونم اون دوستت کیه اما بیخیال شب بخیر
سوزونهوا : شب بخیر
گوشی رو قطع کرد و روبه تهیونگ کرد
سوزونهوا : فکر کنم نقشمون داری خوب پیش میره صدای ا،ت خیلی خوب بود..........ادامه دارد
پارت 75
ا،ت : جو...جونگکوک ولم کن
جونگکوک بدون توجه به حرفش م.ک.ه م.ک.م.ی از گردنش گرفت
که باعث شد ا،ت از درد چشماش رو ببنده و ن.ال.ه ای از دهنش خارج بشه ولی جونگکوک بدون توجه به صداش به کارش ادامه میداد
و دستش رو سمته یقه بیراهنش برد و از شونه اش پایین کشید که ا،ت با صدای لرزون اش گفت
ا،ت : جونگکوک لطفا ولم کن تو الان مستی و متوجه کارات نیستی
با احساس کردن اینکه از فاصله گرفت چشماش رو باز کرد و دید که جونگکوک چشماش رو بسته و کنارش دراز کشید بود
دستش رو تکیه گاه سرش کرد و به صورتش غرق در خواب خیره شد چند مین توی همون حالت بود
دستش رو برد سمته صورتش و گونه اش رو نوازش کرد
ا،ت : میدونم ممکن فردا هیچی یادت نياد ولی میخوام بهت بگم که واقعا معذرت میخوام نمیخواستم هیچی اینجوری بشه
من میخواستم عذابی که من کشیدم رو بکشی ولی نمیدونستم که با ناراحتی تو بیشتر از قبل ناراحت میشم
روی صورتش خم شد و بوسه کوتاهی روی لباش گذاشت که دوباره تصویر های نامفهومی يادش اون و دوباره همون حرف توی ذهنش تکرار شد
[ خیلی متاسفم ]
که با یادآوری همه خاطرات اون شبی که مست بود
زود از روی تخت بلند شد آپارتمان خارج شد و به عمارت اش برگشت و سریع وارد اتاق اش شد و در رو بست
و به در تکیه داد با یادآوری اینکه اون شب جونگکوک رو بوسید دستش گذاشت روی لبای
ا،ت.......
من اونو بوسیدم چطور یادم رفت بود
پس دلیل اون حرفی که توی سرم تکرار میشد این بود
اون ازم معذرت خواهی کرده بود اما من هیچی یادم نبود چرا من آنقدر احمقم اوففف الان چه غلطی بکنم اصلا یادم نبود سوزونهوا رو توی بار یادم رفت
روی تخت نشست و گوشیش رو برداشت و با سوزونهوا تماس گرفت
که بعد از چند تا بوق جواب داد
سوزونهوا : کجایی عشقت رو دیدی مارو فراموش کردی کمحسودی کنه دختر
ا،ت : کی گفته من حسودی کردم و هرچی بگی حق داری الان میام دنبالت
سوزونهوا : لازم نیست من الان دارم برمیگردیم خونه
ا،ت : کسی پیشته
سوزونهوا : آره یکی از دوستام منو می رسونه خونم
ا،ت : فکر کنم بدونم اون دوستت کیه اما بیخیال شب بخیر
سوزونهوا : شب بخیر
گوشی رو قطع کرد و روبه تهیونگ کرد
سوزونهوا : فکر کنم نقشمون داری خوب پیش میره صدای ا،ت خیلی خوب بود..........ادامه دارد
- ۱۲.۴k
- ۰۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط