جونگ کوک معمولا با هم مسابقه دو میدادید اما امروز به ط
جونگ کوک : معمولا با هم مسابقه دو میدادید، اما امروز به طرز عجیبی پکر بود و حوصله دویدن نداشت. دورش می پریدی و همزمان گفتی : اوپا نمیخوای مسابقه بدیم؟ اخه چرا؟ من کلی انرژی دارم که باید تخلیه بشن. راه میرفت و تو همچنان دورش می پریدی. که به کوچه ای رسیدید. ایستاد و تو هم وایسادی. گفت : باشه قبوله بیا تا ته کوچه مسابقه بدیم. حرفش تموم نشده بود که فِلنگ رو بستی. به دیوار رسیدی و گفتی : من بردمممممم! برگشتی که تو تا دست کنار سرت گذاشته شد. نگاش کردی. هردوتون نفس نفس میزدید. خم شد روت چشمات رو بستی که گونه ات بوسیده شد . عقب تر اومد تا چشمات رو ببینه . بهم خیره شدید که صداش از دریای چشمای تیله ایش نجاتت داد: وقتی انقدر کیوت میشی، دلم میخواد هر دفعه بزارم تو ببری. با همین کارات قلبم رو دزدیدی .اجازه نمیدم این عدد لعنتی باعث بشه مال من نشی!
- ۷.۵k
- ۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط