پارت 15
پارت 15
¢دشمنان خونی منه من خیلی ازش بدم میاد و میخوام ازش سبقت بگیرم تو چی؟؟
_چه جالب خیلی به هم شبیه هستیم
¢پس خوب جانشینی انتخاب کردم
_سر بلندتون میکنم
2سال بعد"
داخل این دوسال ا.ت باند خیلی مهمی رو اداره میکنه
و رسیده به جونگ کوک هیچ کس از اون موقع حتی صورت خندون یا بهتر بگم کسی هم که دیده
متاسفانه اون دنیا هست
و خیلی شرور و عوض شده خواهرش رو داخل
تصادف از دست داد و دیگه از اون موقع لبخند نزده و براش کشتن آدمای بد راحت شده الان هم شده
جانشین لی سوهو و اون مرد ا.ت خیلی عوض شد قبلا خودش به این فکر میکرد که آدما هیچ وقت همچنین تغییری نمیکنن ولی الان خودش یکی از اون هاست
ا.ت ویو به اتاق شکنجه رفتم
به دونفر سپرده بودم افرادی که خواهرم رو کشته بودن رو بیاره و اون هارو مثل بقیه با مرگی
دردناک به اون دنیا سپردم بعد رفتم اتاقم در مخفی رو کلیدش رو باز کردم و وارد
شدم تمام خاطره هام رو
اینجا دفع کرده بودم
بهتر بگم از اون موقع.. دیگه به کسی حتی اعتماد نکرده بودم به تابلو بزرگی که خواهرم برام دست کرده
بود نگاه کردم نوشته بود اعتماد =مرگ و درد
آدما هیچ وقت بزرگترین اشتباهشان رو فراموش نمیکنن منم نکردم تازه سعی کردم بهتر از اون باشم
و شدم😈
این دوسال خیلی زود گذشت ولی من خوشحالم که اون موقع این تصمیم رو رد نکردم عکس های باغ و... و... چییییی
این... اون جئون هست ولی من هیچ
وقت عکسی از اون نداشتم پایین این عکس نامه ای بود
متن نامه
های هانی..
¢دشمنان خونی منه من خیلی ازش بدم میاد و میخوام ازش سبقت بگیرم تو چی؟؟
_چه جالب خیلی به هم شبیه هستیم
¢پس خوب جانشینی انتخاب کردم
_سر بلندتون میکنم
2سال بعد"
داخل این دوسال ا.ت باند خیلی مهمی رو اداره میکنه
و رسیده به جونگ کوک هیچ کس از اون موقع حتی صورت خندون یا بهتر بگم کسی هم که دیده
متاسفانه اون دنیا هست
و خیلی شرور و عوض شده خواهرش رو داخل
تصادف از دست داد و دیگه از اون موقع لبخند نزده و براش کشتن آدمای بد راحت شده الان هم شده
جانشین لی سوهو و اون مرد ا.ت خیلی عوض شد قبلا خودش به این فکر میکرد که آدما هیچ وقت همچنین تغییری نمیکنن ولی الان خودش یکی از اون هاست
ا.ت ویو به اتاق شکنجه رفتم
به دونفر سپرده بودم افرادی که خواهرم رو کشته بودن رو بیاره و اون هارو مثل بقیه با مرگی
دردناک به اون دنیا سپردم بعد رفتم اتاقم در مخفی رو کلیدش رو باز کردم و وارد
شدم تمام خاطره هام رو
اینجا دفع کرده بودم
بهتر بگم از اون موقع.. دیگه به کسی حتی اعتماد نکرده بودم به تابلو بزرگی که خواهرم برام دست کرده
بود نگاه کردم نوشته بود اعتماد =مرگ و درد
آدما هیچ وقت بزرگترین اشتباهشان رو فراموش نمیکنن منم نکردم تازه سعی کردم بهتر از اون باشم
و شدم😈
این دوسال خیلی زود گذشت ولی من خوشحالم که اون موقع این تصمیم رو رد نکردم عکس های باغ و... و... چییییی
این... اون جئون هست ولی من هیچ
وقت عکسی از اون نداشتم پایین این عکس نامه ای بود
متن نامه
های هانی..
۱۲.۹k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.