پارت 2 فصل 2 دزد پنهان
پارت 2 فصل 2 دزد پنهان
یهو اومد تو بغلم خوابید اولش شوک شدم ولی بعدش خوشم اومد آروم دستمو گزاشتم روش که لرزید سریع دستمو برداشتم دوباره آروم دستمو گزاشت روش و نوازش میکردم سرمو بلند کردم که دیدم جین لبخند زده و داره نگاه میکنه
اونم مثل من روی زمین نشست و گفت :
جین : انگار ازت خوشش اومده
ا/ت : انگار همین طوره
جین : سگا رو دوست داری
ا/ت : آره خب بنظرم همه ی حیوونا قشنگن
جین : درسته
دیگه حرفی نزدیم و به روبرو خیره شدیم
ا/ت : خب از این به بعد میخوایم چیکار کنیم
جین: چی رو
ا/ت : خب جریان اینکه پدرت نمیزاره ازدواج کنیم
جین : مگه به خواسته اونه؟
ا/ت : نه ولی
جین : پس نظر اون مهم نیست
ا/ت : اما اون بهرحال پدرته
جین : اون پدر من نیست اون پدری که من میشناختم این مرد نبود یه مرد ساده و دلپاک بود کسی نبود که کسی رو بکشه یا بخواد به مامانم خیانت کنه اون پدر من نیست
ا/ت : متاسفم که بازم اینا رو یادت انداختم
جین : تو حق داشتی باید میپرسیدی تا برات مشخص بشه
ا/ت : ....
سوفی خوابش برده بود
جین : ا/ت تو واقعا میخوای ازدواج کنیم اگه نمیخوای
دستشو گرفتم
ا/ت : البته که میخوام
بهم لبخند زد که متقابلا کنم بهش لبخند زدم
کم کم نزدیک شدیمو اولین بوسمون توی اون باغ اتفاق افتاد بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم خجالت کشیدم و سرمو پایین گرفتمو موهای سوفی رو نوازش میکردم
جین ویو
ازش پرسیدم که واقعا میخوای ازدواج کنی اگه نمیخوای ، که دستمو گرفت و گفت البته که میخوام بهش لبخند زدم که اونم بهم لبخند زد نمیدونم چی شد که کم کم بهم نزدیک شدیم و همو بوسیدیم بعد از چند دقیقه که از هم جدا شدیم هر دومون خجالت کشیدیم اون سرشو انداخت پایین و با سوفی سرگرم شد منم به رو به رو خیره شده بودم
جین : خیلی دوست دارم
ا/ت : منم
یک ربع همینطوری نشسته بودیم که سوفی بیدار شدو ما هم راه افتادیم داخل جنگل قدم میزدیم سوفی هم باهامون میومد
جین : از جنگل خوشت میاد؟
ا/ت : خیلی
جین : پس از این به بعد بیشتر میایم اینجا
ا/ت : شایدم من بردمت یه جای خوب
جین : مثلا کجا ؟
ا/ت : سوپرایزه
جین : اووووو پس که اینطور
ا/ت با خنده : همینطور
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
یهو اومد تو بغلم خوابید اولش شوک شدم ولی بعدش خوشم اومد آروم دستمو گزاشتم روش که لرزید سریع دستمو برداشتم دوباره آروم دستمو گزاشت روش و نوازش میکردم سرمو بلند کردم که دیدم جین لبخند زده و داره نگاه میکنه
اونم مثل من روی زمین نشست و گفت :
جین : انگار ازت خوشش اومده
ا/ت : انگار همین طوره
جین : سگا رو دوست داری
ا/ت : آره خب بنظرم همه ی حیوونا قشنگن
جین : درسته
دیگه حرفی نزدیم و به روبرو خیره شدیم
ا/ت : خب از این به بعد میخوایم چیکار کنیم
جین: چی رو
ا/ت : خب جریان اینکه پدرت نمیزاره ازدواج کنیم
جین : مگه به خواسته اونه؟
ا/ت : نه ولی
جین : پس نظر اون مهم نیست
ا/ت : اما اون بهرحال پدرته
جین : اون پدر من نیست اون پدری که من میشناختم این مرد نبود یه مرد ساده و دلپاک بود کسی نبود که کسی رو بکشه یا بخواد به مامانم خیانت کنه اون پدر من نیست
ا/ت : متاسفم که بازم اینا رو یادت انداختم
جین : تو حق داشتی باید میپرسیدی تا برات مشخص بشه
ا/ت : ....
سوفی خوابش برده بود
جین : ا/ت تو واقعا میخوای ازدواج کنیم اگه نمیخوای
دستشو گرفتم
ا/ت : البته که میخوام
بهم لبخند زد که متقابلا کنم بهش لبخند زدم
کم کم نزدیک شدیمو اولین بوسمون توی اون باغ اتفاق افتاد بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم خجالت کشیدم و سرمو پایین گرفتمو موهای سوفی رو نوازش میکردم
جین ویو
ازش پرسیدم که واقعا میخوای ازدواج کنی اگه نمیخوای ، که دستمو گرفت و گفت البته که میخوام بهش لبخند زدم که اونم بهم لبخند زد نمیدونم چی شد که کم کم بهم نزدیک شدیم و همو بوسیدیم بعد از چند دقیقه که از هم جدا شدیم هر دومون خجالت کشیدیم اون سرشو انداخت پایین و با سوفی سرگرم شد منم به رو به رو خیره شده بودم
جین : خیلی دوست دارم
ا/ت : منم
یک ربع همینطوری نشسته بودیم که سوفی بیدار شدو ما هم راه افتادیم داخل جنگل قدم میزدیم سوفی هم باهامون میومد
جین : از جنگل خوشت میاد؟
ا/ت : خیلی
جین : پس از این به بعد بیشتر میایم اینجا
ا/ت : شایدم من بردمت یه جای خوب
جین : مثلا کجا ؟
ا/ت : سوپرایزه
جین : اووووو پس که اینطور
ا/ت با خنده : همینطور
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۵۸.۴k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.