بودنمان که چاره کار نشد. رفتم مگر میان من و تو تنهایی حکم
بودنمان که چاره کار نشد. رفتم مگر میان من و تو تنهایی حکم کند. روزها به امید شب می گذرند. شب ها پی صبح می گردند. تلخ ترم از قهوه داغی که در دست توست. اما دیگر هیچ سرنوشتی بر دلم نقش نمی بندد. میان لحظه ها باد می آید. و این چشم ها هر شب باید خواب را دوباره بیاموزد. من نیمه خالی لیوانت بودم. ای کاش تو آنقدر خوشبین نبودی. یک عکس، یک نگاه. جهانم از چشم های تو می افتد. درست لحظه ای که خط فاصله آخر جمله ات نقطه می گذارد...
#رادیو هفت
#رادیو هفت
۶.۵k
۱۶ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.