بعد از خدا حافظی از کتاب خونه بیرون اومدنسئولمن باید بر

بعد از خدا حافظی از کتاب خونه بیرون اومدن،سئول"من باید برم دارو خونه برای پوستم..."ا.ت میدونست که میخواد لوازم مراقبت پوستی بگیره"برو برو،منم میرم کافه"از هم جدا شدن ا.ت به سمت کافه حرکت کرد،اینبار اون فرشته توی کافه نبود خب طبیعی بود چون ا.ت زود اومده بود،روی میزی که همیشه مینشست نشست و شروع کرد به خوندن کتاب،یول بدون هیچ حرفی یک قهوه کنارش گذاشت و بعد از رد وبدل یک لبخند ا.ت دوباره به کتاب خوندن،تهیونگ بعد از دانشگاه به سمت کافه حرکت کرد تا روزنامه بخونه،امروز بهترین کنفرانس کلاس را داده بود و جلد جدید کتابش هم چاپ کرده بود،روز خوبی بود،توی راه داشت فکر میکرد ممکنه ا.ت هم دوستش داشته باشه؟ممکنه قبولش کنه؟چه زمانی بهش بگه خوبه؟همینطور به سمت کافه ادامه میداد،انقدر ذوق داشت تا همه چیز را برای جونگ کوک یا یول تعریف کنه که متوجه نشد ا.ت داخل کافه نشسته،سریع در را باز کرد و وارد کافه شد و به یول گفت"داداشت کجاست؟"یول"سلام داداش،جونگ کوک بیرونه رفته برای کافه قهوه پودر نشده بخره،چیکارش داری؟"تهیونگ با ذوق گفت"فعلا برای من یک قهوه بیار"یول"قهوه؟تو که از قهوه بدت میامد؟تهیونگ"خب...درسته قهوه دوست ندارم اما یکی را دوست دارم،اون شخص قهوه زباد میخوره"توی همین حال ا.ت دقیقا قهوه به دست داشت تهیونگ را تماشا میکرد،کتاب در یک دستش و قهوه در دست دیگرش همینطور به تهیونگ خیره بود،اون دختر کی بود که تهیونگ دوستش داشت؟چرا باید یک دختر را دوست میداشت؟صبر کن،چرا داشت حسادت میکرد؟چرا عصبی بود؟جونگ کوک با یک بسته قهوه دونه ای وارد کافه شد،تهیونگ را دید که با یک لباس خیلی خوشگل(اسلاید ۲) جلوی میز ایستاده و داره با یول حرف میزنه و نگاهش سریع روی ا.ت قفل شد،مثل همیشه جذاب و زیبا،قلبش شروع به تپش کرد،ا.ت به تهیونگ نگاه میکرد و جونگ کوک به ا.ت،این چی بود؟عشق؟دوستی؟عشق مثلثی؟
دیدگاه ها (۰)

حالش خیلی بد بود،مریض شده بود و تمام مدت روی تخت افتاده بود،...

توی این جنگ قلب پیروز بود یا مغز؟اینو باید از ا.ت بپرسیم،ا.ت...

استایل نامجون اسلاید ۲،اسلاید سوم سئول و چهارم ا.تحوصله اش س...

بخشی از دزیره ویکوک

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

Forest Vampire 2 ( Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط