سرکش 12
#پارت_12
_جانگکوک
به چی زُل زدی؟ کجا شال و کلاه کردی؟ حق نداری جایی بری!
_جیمین
ولی من به شغلم احتیاج دارم..
_جانگکوک
میخای گیر جونگ بیوفتی؟
_جیمین
منظورت چیه؟
_جانگکوک
اگه ببینتت حتما با خودش میبرتت.. حالا اگه میخوای برو!
_جیمین
بلدم از خودم دفاع کنم حالا برید کنار!
_جانگکوک
بزارید بره..
_جیمین
تا از در عمارت اومدم بیرون شروع کردم به دوییدن فقط میخاستم از اون خونه فرار کنم.. خودم و به بار رسوندم و از در خودمو به داخل پرت کردم..
_بارمن
جیمین؟ چیشده!
_جیمین
اونا منو گرفتن هیونگ.. اونا گفتن که دنبالم میان(بریده بریده)
_بارمن
بشین آروم باش!
_بارومن
صبر کن برات آب بیارم..
_جیمین
با دستای لرزونم آب و گرفتم و داشتم میخوردم که با دیدن جونگ لیوان از دستم افتاد.. سریع رفتم زیر میز و قائم شدم..
_بارمن
داشتن میومدن سمت ما.. با دیدن وضعیت خرابه جیمین جلوی جیمین وایسادم تا دیده نشه.. خوش اومدید چی میخواید سفارش بدید؟
_جونگ
اون پسره کجاست؟
_بارمن
منظورتون کیه؟
_جونگ
همون پسر کوتاهه کیوته.. لحنمو تغییر دادم.. همونیکه خیلی س.کسیه!
_بارمن
اون اینجا نیست!
_جیمین
نفسمو حبس کردم.. با اون لحنش قشنگ معلومه اگه بگیرنم تو یه روز از ترس ۵ بار میزاعَم!
_جونگ
خب این شماره منه.. اگه اومد فقط بهم زنگ بزن بعدش پول خوبی بهت میدم..
_بارمن
حتما آقا..
_جیمین
بعد از شنیدن حرفش و اینکه ممکنه هیونگ وسوسه شه و منو بفروشه سکسکم گرفت..
_جونگ
داشتم میرفتم که صدای سکسکه یکیو شنیدم و عقب برگشتم
_بارمن
عقب تر وایسادم.. نفسای جیمین که به پاهام میخورد و حس میکردم..
_جونگ
صدای چی بود؟
_بارومن
من بودم! سکسکم گرفته.. اهم
_جونگ
آها..(باتردید) من آبنبات لیمویی میخام دارید؟
_بارمن
ببخشید قربان ولی اینجا باره نه بقالی!
_جونگ
پس این بوی آبنبات لیمویی از کجا میاد؟
_جیمین
لباسمو بو کردم.. این بوی منه.. مگه سگه که بو میکشه؟ نفس عمیق کشیدم.. وای دهنمم بوی آبنبات لیمویی میده!
_جونگ
هرلحظه بو بیشتر میشد.. اولین باریم که اون پسررو دیدم بوی لیمو میداد..
_بارمن
ببخشید ولی شما چرا دنباله اونید؟
_جونگ
هیچکس جرعته اینکه منو رد کنه نداشت ولی اون ردم کرد! ازش خوشم اومده میخامش! اون همینجاهاست بوی ترس با لیمو قاطی شده.. همه جارو بگردید!
_بارمن
ولی شما حق ندارید بار و بهم بریزید!(با فریاد)
_جونگ
تفنگمو دراوردم که همه بار و ترک کردن.. بهتره از اینجا برید قول میدم بار و بهم نریزم..برای چی وایسادید؟ بگردید!
_بارمن
مثل وحشیا افتادن به جون بار و مو به مو میگشتن..
_جیمین
از ترس شروع کردم به جوییدن ناخنام..خدایا من نمیخام بمیرم..
_جونگ
سر تا پاشو دید زدم.. تپش قلبش بالا رفته بود..برو کنار!( با بارمنه)
_بارمن
ولی من اینجا کار میکنم و نمیتونمجایی برم..
_جونگ
میخای بمیری؟ گفتم برو کنار!
_بارمن
متاسفم آقا..
_جونگ
که متاسفی.. پس اونو همینجاها قایم کردیش!
_جیمین
جلوی دهنمو گرفته بودم که یه سکسکه دیگه کردم..
_بارمن
با شنیدن صداش بیشتر به میز چسبیدم..
_جونگ
برو کنار!
_بارمن
سرمو به نشونه نه تکون دادم..
_جونگ
هه که اینطور! بدون مکث یه گلوله تو مغزش خالی کردم..
_جیمین
بعد از شنیدن صدای تیر چندثانیه نگذشته بود که هیونگ با پیشونی خونی درست جلوم افتاد.. نفسم بالا نمیومد.. بی اختیار شروع کردم به فریاد کشیدن و رفتم سمت هیونگ.. هیونگ؟ هیونگ بیدار شو.. خواهش میکنم بیدار شو هیونگ..(با گریه و فریاد)
_جونگ
اینجا بودی که!(با لحن تمسخر)
_تهیونگ
جیمین کجاست؟
_جانگکوک
همونطوری که رو مبل لم داده بودم و بَم و بغل کرده بودم گفتم :رفته بار..
_تهیونگ
عقلتو از دست دادی؟ زود برو دنبالش!
_جانگکوک
خودش خواست که بره.. بَم زیادی بزرگ نشدی؟
_تهیونگ
اگه تو نری خودم میرم!
_جانگکوک
بلند شدم و جلوش وایسادم..جدیدا خیلی دلرحم شدی کیم کوچولو.. نکنه عاشقش شدی؟
_تهیونگ
نشدم.. فقط اون خیلی شبیهمه..
_جانگکوک
خوبه چون حق اینکه عاشقش بشی و نداری
_تهیونگ
چرا؟
_جانگکوک
چون اون ماله منه!
_جانگکوک
به چی زُل زدی؟ کجا شال و کلاه کردی؟ حق نداری جایی بری!
_جیمین
ولی من به شغلم احتیاج دارم..
_جانگکوک
میخای گیر جونگ بیوفتی؟
_جیمین
منظورت چیه؟
_جانگکوک
اگه ببینتت حتما با خودش میبرتت.. حالا اگه میخوای برو!
_جیمین
بلدم از خودم دفاع کنم حالا برید کنار!
_جانگکوک
بزارید بره..
_جیمین
تا از در عمارت اومدم بیرون شروع کردم به دوییدن فقط میخاستم از اون خونه فرار کنم.. خودم و به بار رسوندم و از در خودمو به داخل پرت کردم..
_بارمن
جیمین؟ چیشده!
_جیمین
اونا منو گرفتن هیونگ.. اونا گفتن که دنبالم میان(بریده بریده)
_بارمن
بشین آروم باش!
_بارومن
صبر کن برات آب بیارم..
_جیمین
با دستای لرزونم آب و گرفتم و داشتم میخوردم که با دیدن جونگ لیوان از دستم افتاد.. سریع رفتم زیر میز و قائم شدم..
_بارمن
داشتن میومدن سمت ما.. با دیدن وضعیت خرابه جیمین جلوی جیمین وایسادم تا دیده نشه.. خوش اومدید چی میخواید سفارش بدید؟
_جونگ
اون پسره کجاست؟
_بارمن
منظورتون کیه؟
_جونگ
همون پسر کوتاهه کیوته.. لحنمو تغییر دادم.. همونیکه خیلی س.کسیه!
_بارمن
اون اینجا نیست!
_جیمین
نفسمو حبس کردم.. با اون لحنش قشنگ معلومه اگه بگیرنم تو یه روز از ترس ۵ بار میزاعَم!
_جونگ
خب این شماره منه.. اگه اومد فقط بهم زنگ بزن بعدش پول خوبی بهت میدم..
_بارمن
حتما آقا..
_جیمین
بعد از شنیدن حرفش و اینکه ممکنه هیونگ وسوسه شه و منو بفروشه سکسکم گرفت..
_جونگ
داشتم میرفتم که صدای سکسکه یکیو شنیدم و عقب برگشتم
_بارمن
عقب تر وایسادم.. نفسای جیمین که به پاهام میخورد و حس میکردم..
_جونگ
صدای چی بود؟
_بارومن
من بودم! سکسکم گرفته.. اهم
_جونگ
آها..(باتردید) من آبنبات لیمویی میخام دارید؟
_بارمن
ببخشید قربان ولی اینجا باره نه بقالی!
_جونگ
پس این بوی آبنبات لیمویی از کجا میاد؟
_جیمین
لباسمو بو کردم.. این بوی منه.. مگه سگه که بو میکشه؟ نفس عمیق کشیدم.. وای دهنمم بوی آبنبات لیمویی میده!
_جونگ
هرلحظه بو بیشتر میشد.. اولین باریم که اون پسررو دیدم بوی لیمو میداد..
_بارمن
ببخشید ولی شما چرا دنباله اونید؟
_جونگ
هیچکس جرعته اینکه منو رد کنه نداشت ولی اون ردم کرد! ازش خوشم اومده میخامش! اون همینجاهاست بوی ترس با لیمو قاطی شده.. همه جارو بگردید!
_بارمن
ولی شما حق ندارید بار و بهم بریزید!(با فریاد)
_جونگ
تفنگمو دراوردم که همه بار و ترک کردن.. بهتره از اینجا برید قول میدم بار و بهم نریزم..برای چی وایسادید؟ بگردید!
_بارمن
مثل وحشیا افتادن به جون بار و مو به مو میگشتن..
_جیمین
از ترس شروع کردم به جوییدن ناخنام..خدایا من نمیخام بمیرم..
_جونگ
سر تا پاشو دید زدم.. تپش قلبش بالا رفته بود..برو کنار!( با بارمنه)
_بارمن
ولی من اینجا کار میکنم و نمیتونمجایی برم..
_جونگ
میخای بمیری؟ گفتم برو کنار!
_بارمن
متاسفم آقا..
_جونگ
که متاسفی.. پس اونو همینجاها قایم کردیش!
_جیمین
جلوی دهنمو گرفته بودم که یه سکسکه دیگه کردم..
_بارمن
با شنیدن صداش بیشتر به میز چسبیدم..
_جونگ
برو کنار!
_بارمن
سرمو به نشونه نه تکون دادم..
_جونگ
هه که اینطور! بدون مکث یه گلوله تو مغزش خالی کردم..
_جیمین
بعد از شنیدن صدای تیر چندثانیه نگذشته بود که هیونگ با پیشونی خونی درست جلوم افتاد.. نفسم بالا نمیومد.. بی اختیار شروع کردم به فریاد کشیدن و رفتم سمت هیونگ.. هیونگ؟ هیونگ بیدار شو.. خواهش میکنم بیدار شو هیونگ..(با گریه و فریاد)
_جونگ
اینجا بودی که!(با لحن تمسخر)
_تهیونگ
جیمین کجاست؟
_جانگکوک
همونطوری که رو مبل لم داده بودم و بَم و بغل کرده بودم گفتم :رفته بار..
_تهیونگ
عقلتو از دست دادی؟ زود برو دنبالش!
_جانگکوک
خودش خواست که بره.. بَم زیادی بزرگ نشدی؟
_تهیونگ
اگه تو نری خودم میرم!
_جانگکوک
بلند شدم و جلوش وایسادم..جدیدا خیلی دلرحم شدی کیم کوچولو.. نکنه عاشقش شدی؟
_تهیونگ
نشدم.. فقط اون خیلی شبیهمه..
_جانگکوک
خوبه چون حق اینکه عاشقش بشی و نداری
_تهیونگ
چرا؟
_جانگکوک
چون اون ماله منه!
۲.۷k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.