سرکش 13
#پارت_سیزده
_تهیونگ
بخواطر همون داری بالبال میزنی و نگرانشی که تیکه تیکه نشه؟(با کنایه)
_جانگکوک
اون زرنگ تر از این حرفاست
_تهیونگ
پس منتظر بمون تا تیکه های بدنشو برات پست کنن! با عصبانیت یه تنه بهش زدم و رفتم..
_جانگکوک
بهتره بریم بم..
_جیمین
تو اونو کشتیش! میکشمت مرتیکه حرو.مزادهههه.. تا خواستمحرکتی کنم گیر آدماش افتادم.. دستم شکست عوضیی ولم کنننن
_بارومن
با گریه روی زمین نشستم.. نمیتونستم از ترس حرفی بزنم
_جونگ
آیگو.. وقتی ناراحت و عصبی خوشگلتر میشی! دستمو بردم سمت صورتش و ل.باشو با انگشتم نوازش کردم
_جیمین
صورتمو کنار کشیدم که محکمتر از صورتم گرفت..
_جونگ
به لبات چیزی تزریق کردی؟
_جیمین
از عصبانیت فقط دندونامو بهم فشار میدادم و چیزی نمیگفتم..
_جونگ
مطمئنم که ماله خودت نیست و با یه خراش کل آت و آشغالی که بهش زدی میریزه بیرون!
_جیمین
برای بار اول دلم میخواست که اون پسره برسه با اینکه اصلا از اداهاش خوشم نمیومد ولی واقعا بهش نیاز داشتم..
_جونگ
محکم نگهش دارید! میخام ثابت کنم که لباش ماله خودش نیستن.. یه تیغ از جیبم دراوردم و صورتشو محکم با دستم ثابت نگه داشتم..
_جیمین
هرلحظه تیغ و نزدیکتر میکرد و تپش قلب من بالاتر میرفت..
_جونگ
تیغ و روی لبش گزاشتم و محکم بین لباش کشیدم..
_جیمین
آخخخخ.. از درد به خودم میپیچیدم و خون لبم هردقیقه بیشتر میشد..
_جونگ
دستمو بردم سمت لبشو زخمشو نوازش کردم.. نه مثل اینکه ماله خودت بوده!
_جیمین
با هر دستی که روی لبم میکشید یه جون از جونام کم میشد..
آخ نمیتونستم حرفی بزنم فقط زیر لب ناله میکردم..
_جونگ
ببرید بندازینش تو ماشین..
_بارومن
جیمین و کِشون کِشون بردن و انداختنش توی ون مشکی رنگ.. من واقعا متاسفم که نتونستم کاری کنم اوپا(با بارمنه)
_جانگکوک
هرچقدر به بار نزدیک میشدم استرسم بیشتر میشد.. عجب غلطی کردی کوک.. تا وارد بار شدم با دیدن اون وضعیت خودمو به بارومن رسوندم..
اینجا چه خبره؟ فقط گریه میکرد و چیزی نمیگفت.. گفتم اینجا چه خبره چه اتفاقی افتاده!(با فریاد)
_بارومن
اونا بردنش.. بعد از اینکه کلی اذیتش کردن بردنش(با گریه)
_جانگکوک
اذ.. اذیت؟(بریده بریده)
_تهیونگ
بخواطر همون داری بالبال میزنی و نگرانشی که تیکه تیکه نشه؟(با کنایه)
_جانگکوک
اون زرنگ تر از این حرفاست
_تهیونگ
پس منتظر بمون تا تیکه های بدنشو برات پست کنن! با عصبانیت یه تنه بهش زدم و رفتم..
_جانگکوک
بهتره بریم بم..
_جیمین
تو اونو کشتیش! میکشمت مرتیکه حرو.مزادهههه.. تا خواستمحرکتی کنم گیر آدماش افتادم.. دستم شکست عوضیی ولم کنننن
_بارومن
با گریه روی زمین نشستم.. نمیتونستم از ترس حرفی بزنم
_جونگ
آیگو.. وقتی ناراحت و عصبی خوشگلتر میشی! دستمو بردم سمت صورتش و ل.باشو با انگشتم نوازش کردم
_جیمین
صورتمو کنار کشیدم که محکمتر از صورتم گرفت..
_جونگ
به لبات چیزی تزریق کردی؟
_جیمین
از عصبانیت فقط دندونامو بهم فشار میدادم و چیزی نمیگفتم..
_جونگ
مطمئنم که ماله خودت نیست و با یه خراش کل آت و آشغالی که بهش زدی میریزه بیرون!
_جیمین
برای بار اول دلم میخواست که اون پسره برسه با اینکه اصلا از اداهاش خوشم نمیومد ولی واقعا بهش نیاز داشتم..
_جونگ
محکم نگهش دارید! میخام ثابت کنم که لباش ماله خودش نیستن.. یه تیغ از جیبم دراوردم و صورتشو محکم با دستم ثابت نگه داشتم..
_جیمین
هرلحظه تیغ و نزدیکتر میکرد و تپش قلب من بالاتر میرفت..
_جونگ
تیغ و روی لبش گزاشتم و محکم بین لباش کشیدم..
_جیمین
آخخخخ.. از درد به خودم میپیچیدم و خون لبم هردقیقه بیشتر میشد..
_جونگ
دستمو بردم سمت لبشو زخمشو نوازش کردم.. نه مثل اینکه ماله خودت بوده!
_جیمین
با هر دستی که روی لبم میکشید یه جون از جونام کم میشد..
آخ نمیتونستم حرفی بزنم فقط زیر لب ناله میکردم..
_جونگ
ببرید بندازینش تو ماشین..
_بارومن
جیمین و کِشون کِشون بردن و انداختنش توی ون مشکی رنگ.. من واقعا متاسفم که نتونستم کاری کنم اوپا(با بارمنه)
_جانگکوک
هرچقدر به بار نزدیک میشدم استرسم بیشتر میشد.. عجب غلطی کردی کوک.. تا وارد بار شدم با دیدن اون وضعیت خودمو به بارومن رسوندم..
اینجا چه خبره؟ فقط گریه میکرد و چیزی نمیگفت.. گفتم اینجا چه خبره چه اتفاقی افتاده!(با فریاد)
_بارومن
اونا بردنش.. بعد از اینکه کلی اذیتش کردن بردنش(با گریه)
_جانگکوک
اذ.. اذیت؟(بریده بریده)
۲.۵k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.