• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part119
#paniz
از استرس درد قلبم شروع شده بود
و امان ام رو بریده بود
در ماشین باز شد محمد نشست پشت رول
_چیشد سند رو اوکی شد
استارت زد و راه افتاد
محمد: طول میکشه
_خب منتظر میموندیم
محمد : نه ...تو جواب سوال من رو بده چجوری شد پاش کشیده شد به کلانتری
نفسی گرفتم از درد و
کل اتفاق رو براش تعریف کردم
محمد: اخخ پسرر از اول کله شق بودی
جلو آپارتمان نگه داشت روبه من گفت
محمد: برو دیگه
خواستم حرفی بزنم که
محمد: نه نمیشه پانیذ تاکید کرد که ببرمت خونه یالا ببینم
چاره ای نداشتم پس پیاده شدم و ازش خدافظی کردم
رفتم خونه
کلید انداختم وارد شدم
راه اتاق رو در نظر گرفتم
کتم رو درآوردم و انداختم رو تخت
بی حال بوت هام کنار تخت انداختم و رو تخت دراز کشیدم
خسته بودم خیلی
درد قلبم شروع شده بود
و امان ام رو بریده بود سریع دنبال قرص هام داخل کیفم گشتم
ولی نبود تمومش کرده بود
کمی آب خوردم دوباره دراز کشیدم تا خوابم ببره....
#leoreza
عصبی از کلانتری زدم بیرون
نزدیکای صبح بود و هوا روشن شده بود به سمت خیابون رفتم
محمد پشت سرم اومد
محمد: کجا داری میری پسرر دیونه بازی در نیار
دستی واسه تاکسی تکون دادم و سوارش شدم
* آقا کجا برم
آدرس عمارت رو دادم
باید مدارکی بر می داشتم از عمارت
چند دقیقه بعد جلو عمارت نگه هم داشت پول رو دادم بهش
_بقیه اش واسه خودت
پیاده شدم نگهبان عمارت درو باز کرد
کلید انداختم وارد شدم
بی توجه به همون آدمایی که دیشب منو رو تا مرز دیوونگی برده بودن
مدارک رو از داخل گاو صندوق
داخل کمد برداشتم و رفتم پایین باید این کارو زودتر انجام بدم
از پله پایین رفتم تو نزدیکی در صدای خانم جون بلند شد
خانم جون: زنت کجاست
برگشتم سمتش
_ هرجا که من باشم اونم هس
خانم جون: پس کو نمیبینمش
_تا وقتی این ادم اینجاست عمرا بزارم ۱ ثانیه پيشش باشع
زندایی: درست حرف بزن رضا هعی هیچی نمیگم وقحی دیگه
_اونی که وقیحه دختر توعه که دیشب با وجود من به زنم توهین کرد
نگار: درست حرف بزن با من....
بی توجه به حرفاش از خونه زدم بیرون با ماشینم به سمت شرکت رفتم...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part119
#paniz
از استرس درد قلبم شروع شده بود
و امان ام رو بریده بود
در ماشین باز شد محمد نشست پشت رول
_چیشد سند رو اوکی شد
استارت زد و راه افتاد
محمد: طول میکشه
_خب منتظر میموندیم
محمد : نه ...تو جواب سوال من رو بده چجوری شد پاش کشیده شد به کلانتری
نفسی گرفتم از درد و
کل اتفاق رو براش تعریف کردم
محمد: اخخ پسرر از اول کله شق بودی
جلو آپارتمان نگه داشت روبه من گفت
محمد: برو دیگه
خواستم حرفی بزنم که
محمد: نه نمیشه پانیذ تاکید کرد که ببرمت خونه یالا ببینم
چاره ای نداشتم پس پیاده شدم و ازش خدافظی کردم
رفتم خونه
کلید انداختم وارد شدم
راه اتاق رو در نظر گرفتم
کتم رو درآوردم و انداختم رو تخت
بی حال بوت هام کنار تخت انداختم و رو تخت دراز کشیدم
خسته بودم خیلی
درد قلبم شروع شده بود
و امان ام رو بریده بود سریع دنبال قرص هام داخل کیفم گشتم
ولی نبود تمومش کرده بود
کمی آب خوردم دوباره دراز کشیدم تا خوابم ببره....
#leoreza
عصبی از کلانتری زدم بیرون
نزدیکای صبح بود و هوا روشن شده بود به سمت خیابون رفتم
محمد پشت سرم اومد
محمد: کجا داری میری پسرر دیونه بازی در نیار
دستی واسه تاکسی تکون دادم و سوارش شدم
* آقا کجا برم
آدرس عمارت رو دادم
باید مدارکی بر می داشتم از عمارت
چند دقیقه بعد جلو عمارت نگه هم داشت پول رو دادم بهش
_بقیه اش واسه خودت
پیاده شدم نگهبان عمارت درو باز کرد
کلید انداختم وارد شدم
بی توجه به همون آدمایی که دیشب منو رو تا مرز دیوونگی برده بودن
مدارک رو از داخل گاو صندوق
داخل کمد برداشتم و رفتم پایین باید این کارو زودتر انجام بدم
از پله پایین رفتم تو نزدیکی در صدای خانم جون بلند شد
خانم جون: زنت کجاست
برگشتم سمتش
_ هرجا که من باشم اونم هس
خانم جون: پس کو نمیبینمش
_تا وقتی این ادم اینجاست عمرا بزارم ۱ ثانیه پيشش باشع
زندایی: درست حرف بزن رضا هعی هیچی نمیگم وقحی دیگه
_اونی که وقیحه دختر توعه که دیشب با وجود من به زنم توهین کرد
نگار: درست حرف بزن با من....
بی توجه به حرفاش از خونه زدم بیرون با ماشینم به سمت شرکت رفتم...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.